بردیابردیا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

دردونه های مامان

سلام پسرم مامان عاشقته

جشن تولد 1

سلام به عسل پسر یکساله مامان فدای تو که یک سالت تموم شد عزیز دلم نمیدونی که چقدر برای مامان و بابا عزیزی اونقدری که حاضریم همه دنیا رو به پات بریزیم و هر کاری برای شاد و خوشحال بودن شما که لازمه انجام بدیم نمیدونی با اومدنت تو دنیامون چقدر مارو شاد کردی چقدر از اینکه تو رو داریم به خودمون میبالیم و خوشحالیم و به خاطر داشتنت همیشه شکر گذار خدا هستیم تو شدی همه آرزوهای مامان و بابا هیچ وقت قبلا" حتی تصورش و نمکردیم پدر و مادر بودن اینقدر شیرین و قشنگه تو بهترین هدیه خدا برای مامان و بابا هستی بدون که همیشه و همه جا کنارت هستیم و برات آرزوی بهترینهارو داریم بردیا عزیز مامان...
31 ارديبهشت 1391
19455 0 48 ادامه مطلب

تولدم نزدیکه

سلام عزیز مامان انگار همین دیروز بود مامان داشت ثانیه شماری میکرد تا شما رو ببینه یا اینکه با بابا بهمن همش راجب اینکه تو شبیه کدوممونی بحث میکردیم بابا میگفت پسرمون باید شبیه من بشه تا تو هر وقت نگاش کردی یاد من بیوفتی یا اینکه اگر روزی خدایی نکرده من نبودم تو یکی مثل منو داشته ب اشی تا مراقبت باشه منم میگفتم زودی بیاد حالا شبیه هر کس اما تو دلم میگفتم کاشکی همونی که بابا بهمن میگه بشه یه گل پسری شبیه باباش الان که هر کس میبینت میگه انگار باباشه اما من میدونم تو به مرور بیشتر شبیه خودم میشی نه بابا بهمن تو اون روزهاکه تو تو شکم مامان بودی هر نی نی کوچولویی و میدیدم ...
25 ارديبهشت 1391
14055 0 29 ادامه مطلب

مامان حواسش نیست چه خوبه

عزیز دل مامان تو این روزها حسابی درگیرم همش دنبال کارهای تولد شما هستم میخوام همه چیز عالی و اونطور که دوست دارم بشه تا حدودی کارها رو انجام دادم اما همش استرس دارم و میترسم چیزی و جا بندازم به هر حال اگه دیر میام و زود میرم همش به خاطر گل پسری و جشن تولد یکسالگیشه امروز کلی بهمون خوش گذشت مامان امروز و دوست داشت همش باهات بازی کنه و برات وقت بزاره چند وقتی موقع غذا خوردن با هم درگیریم آخه شما همش دوست داری قاشق بگیری دستتو خودت غذا بخوری ولی اونم چه خوردنی اول دستت و فرش و لباسات میل میکنن بعد اگر شد و موند به دهن خودتم میرسونی تازه هی دوست داری با دست بری تو بشقابت و ظرف غذات و خالی کنی منم هی بیخودی حساسیت ن...
13 ارديبهشت 1391

سرسره بازی چه کیفی داره و من نمیدونستم

  گل پسرمون برای اولین بار سوار سرسره شد خیییییییییلی دوست داشت اصلا" نترسید خودش از روی سرسره لیز میخورد و هنوز پایین نرسیده بالا رو نگاه میکرد یعنی دوباره منو بزارید بالا تا لیز بخورم بعضی اوقاتم حول میشد خودش بر عکس از روی سرسره میرفت بالا فقط میخندید   عاشقتم مامان و لذت میبرم از اینکه تو همیشه بخندی و شاد باشی فکر کنم از اون آقا پسرهایی باشی که هر بار میریم پارک برای برگشتوندن شما مشکل داریم به شرط اینکه پسر خوبی باشی میریم پارک اره درسته مامان؟ تازه تا یادم نرفته بگم بعضی اوقات آقا پسرمون خودش دوست داره غذا بخوره یا حتی آب بخوره یعنی قاشق تو دست بردیا ...
4 ارديبهشت 1391

به من رای بدید

سلام دوست جونا مامانم عکس منو تو مسابقه نی نی و متفکر شرکت داده اگه دوست داشتین بهم رای بدین اینم عکسمه همتونو دوست دارم منتظرم www.noruz1391.niniweblog.com شروع رای گیری هفته اول اردیبهشت ...
29 فروردين 1391

شدم یازده ماهه

  یازده ماهه شدنت مبارک عزیز مامان گل پسرمون برای خودش مردی شده      تو این روزها میشه گفت خیلی اتیش پاره شدی پسر اونقدری که میدونی چه کاری خوبه چه کاری بده میدونی مامان رو چه کارهات حساسه و شما  مثلا" نباید هر چیزی و بکنی تو دهنت و دقیقا" همین کارو میکنی و به من نگاه میکنی ببینی عکس العملم چیه و دقیقا" میذونی الان بهت اخم میکنم و تو میخندی یعنی اخم نکن مامان دارم باهات بازی میکنم و زودی فرار میکنی و منتظری من بیام سراغت و ازت بگیرم و تو گریه میکنی و چار دست و پا فرار کنی اینجا شروع خرابکاری و زل زدن به مامان نگاه میکنی ببینی من چی میگم بهت ...
28 فروردين 1391

سیزده بدر

امسال اولین تعطیلات نوروزی هست که گل پسرمون کنارمونه و ما از این موضوع کلی خوشحالیم و لذت میبریم چراکه پارسال بردیا هنوز به دنیا نیومده بود و ما همش به این فکر میکردیم روزهای آخر که ما دونفره هستیم و قراره به زودی بشیم ٣ نفر و این موضوع برامون خیلی قشنگه تو این روزها تا اونجا که میشد سعی میکردیم تایم خواب و غذای بردیا به هم نریزه چون در غیر اینصورت دردونمون سرحال نبود و بهش خوش نمیگذشت ازشانس بد هم روزهایی که به مهمونی میرفتیم بردیا زیاد سر حال نبود ولی با این حال همیشه خنده رو هست و دست از دلبری بر نمیداره جیگر طلامامان    این قیافه هم مال وقتهایی که بردا کاملا" خوابش میاد و دلش نمیخواد بخوا...
23 فروردين 1391

اولین پست سال 91

گل پسرم اولین بهار زندگیت مبارک نمیدونم چی بگم فقط و فقط از خدا به خاطر داشتن و بودنت ممنونم و ازش میخوام همچین حسی و به همه اونهایی که دلشون میخواد یکی مثل تورو داشته باشن بده سالی که گذشت یکی از قشنگترین و شیرین ترین سالهای عمرم بود تو اون سال لحظه های قشنگ و شادی و با تو داشتم که همش برام به یاد موندنیه از اون لحظه ای که تو به دنیا اومدی و صدات و تو اتاق عمل شنیدم و من مادر شدم و تو شدی گل پسر من زندگی برام یه جوره دیگه شد اونقدر شیرین که تا وقتی پدر نشی متوجهه نمیشی من چه حسی دارم و چی میگم از وقتی تو اومدی شدی همه دارو ندار من و بابا بهمن خونمون با وجود تو همیشه گر...
21 فروردين 1391

حسابی شیطون شدم

سلام سلام به همه دوستان و مامانهای گلش ون من اومدم میدونم خیلی دیره اما خوب من بااجازتون هیچ وقت خالی برای مامانم نمیزارم تازشم نزدیک سال نو و مامانم کلی کار داشت که باید انجام میداد و مرورگر کامپیوترم ایراد داره منم که میدونید اصلا" دوست ندارم مامانم تنهایی بشینه پای کامپیوتر دوست دارم باشم و تو کار تایپ کمکش بدم اما خوب نمیدونم مامانم چرا نمیزاره منم بنویسم از دست مامان بد و سخت گیر خوب منم به جاش تلافی میکنم و همه حواسم هست تا بدون من نره سمت کامپیوتر حالا الانم نمیدونم چطوری زیر آبی رفته و اومده فکر کنم با بابا بهمن دست به یکی کردن و سر من و یه جایی گرم کردن و مامان بدون اجازه من اومده سراغ کامپیوتر یکی طلبت مامان...
28 اسفند 1390

واااااااااااای دندونم

عزیز دلکم میدونم خیلی داری اذیت میشی مامان برات بمیره که کاری از دستش بر نمیاد خیلی در آوردن دندون داره اذیتت میکنه نه اینکه مامان و خسته و کلافه کنی فقط از ناله های شبونه و بی خوابی هاته که متوجه میشم چقدر داری اذیت میشی تو خواب همش بیقراری و دلت میخواد مامان بغلت کنه و بهت شیر بده جوریکه مامان شبها اصلا" نمیتونه بخوابه حالا نخوابیدن من اصلا" مهم نیست از اینکه تو درد داری ناراحتم آخه میدونی تو این یه چند وقت که داری درد میکشی فقط یکی از دندون بالایت در اومده  ناراحتم نکنه برای اون یکی هم این همه درد بکشی از خدا میخوام کمکت کنه و کمتر درد بکشی بعضی از شبها خیل...
7 اسفند 1390