بردیابردیا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

دردونه های مامان

سلام پسرم مامان عاشقته

بردیای جیغ جیغو

سلام به همه دوست جونهای خوب و مهربونمون که همیشه به یادمون هستن ما خوبیم یعنی بردیا و مامانش و آبجی کوچولوی تو راهیش تو این روزها بردیا جونم یاد گرفته هر چیزی که دم دستش باشه از داروهای بابایی یا بابا جون گرفته تا ظرف و ظروف یا اسباب بازیهاش همه رو میچینه رو هم بره بالا مثلا" داره برج درست میکنه با این کار کلی سرگرم میشی جوریکه هر بار این کارو میکنی با صدای بلند میخندی یعنی اینکه موفق شدی و زود میای دنبال مامان بهم نشون میدی و برای خودت دست میزنی خیلی هم رو اینکه دست و لباست کثیف بشه حساسی باید مامان زود برات تمیز کنه در کل مثل همیشه آقا و حرف گوش کنی اما خوب خیلی جیغ میزنی مامان جان فقط کافیه یه خورده بی حوصله باشی فقط با جی...
25 آبان 1391

پسر شیرینم

پسر نازمون دیگه شبها تا شیر خشکش و نخوره نمیخوابه مامان خیلی از این موضوع خوشحاله خدار و شکر غذاشم بهتر شده اما خوب شیرین و شیطون اینو فقط مامان نمیگه ها حرف هر کس که تو رو میشناسه و میبینه میخوام بدونی که خیلی نازی . مامان از داشتنت خیلی خیلی خوشحاله حدود 20 تا کلمه رو کامل میگی تازه بهمن گفتنت شنیدنیه به بابا میگی مهمن با اینکه کلمه ب رو کامل بلدی حتی بلدی کامل بگی مامان اما وقتی صدام میکنی فقط میگی ما هیچ میزو عسلی نمونده که ازش بالا نری و عاشق غذا خوردن با دستی اونم تو قابلمه راستی مامان جان وبلاگت یک ساله شد و من نتونستم برای این موضوع پست خاصی بزارم بازم مامان  ببخش تو هفته گذشته ام مامان بزرگم(ما...
7 آبان 1391
1