بردیابردیا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

دردونه های مامان

سلام پسرم مامان عاشقته

مامان و بردیا

  چند روزی میشه مامان که خونه خودمونیم تو هم که همش دوست داری یا بیرون باشیم یا دورت شلوغ باشه از وقتی که بیدار میشی مامان باید کنارت باشه و باهات بازی کنه کافیه یه لحظه بلند بشم خودت و لوس میکنی وبا صدای نازک  اوووو اووووو میکنی  اگه اهمیت ندم بغض میکنی و میگی ماما ماااا ماما مااا قربونت برم که صدام میکنی تا میام کنارت شروع میکنی به خندیدن بعضی اوقات فکر میکنم قبلنا که تو نبودی من چه کار میکردم درسته الان از خیلی از کارام میمونم اما ارزششو داره و برا ی من هر لحظه با تو بودن انگار جدیده و شدی همه دار و ندار مامان اینم یه جورشه یه طعم از زندگی عاشقتم میدونی که چند تا...
12 بهمن 1390

من دیگه بزرگ شدم

بردیای مامان این ماه هشتم برات ماهی بود که توش کلی پیشرفت داشتی احساس میکنم تو این ماه یه جهش خیلی بزرگ داشتی از اولین روز هشت ماهگی یه جور دیگه شدی به قول بابا مرد شدی از وقتی نشستن ویاد گرفتی دیگه هیچ وقت دوست نداری دمر باشی از وقتی هم سر پا بودن و یاد گرفتی اصلا" دوست نداری بشینی دقیقا" روزی که هشت ماهت پر شد سینه خیز رفتی چار دست و پا هم میری البته وقتی دلت بخواد خودت و به چیزی که دوست داری برسونی اول چار دست وپا نزدیک که شدی سینه خیز در غیر این صورت زیاد به دمر موندن تمایل نشون نمیدی قبلنا وقتی میخواستی توپتو بگیری هی با نوک انکشت هلش میدادی و دستت بهش نمیرسید اما الان کاملا" یاد گرفتی و دستت و میندازی روش و برش میداری مامان فدات ب...
8 بهمن 1390

اولین مرواریدهای دلبندم

تبریک تبریک اولین دندونهای پسرم در اومد چند روز بود عزیز دلم که کمی بیقرار بودی و شبها تو خواب ناله میکردی ولی اصلا" اذیتم نکردی البته مامان اصلا" فکرش و نمیکرد که به خاطر دندونات باشه چون از چهار ماهگی اینقدر هر چیزی و میدیدی میمالیدی به دندونات و محکم به لثه هات فشار میدادی که من همش فکر میکردم به زودی دندون در میاری اما خبری نشد به همین خاطر متوجه نشدم تا همین چند روز پیش دیدم لثه پاینی سفید شده و باد کرده 4 روز بیشتر نشد که دیدم یکیش سرش اومد بیرون فرداشم اون یکیش درست تو 8 ماه و 2 روزگی مبارکت باشه پسرم  وقتی دندونت در اومد خونه مادر جون بو...
28 دی 1390

حلیم نذری

پسر نازم از سالی که مامان و بابا ازدواج کردن بابا یه نذری تو دوران نامزدیمون کرد قرار بر این شد سال دیگه نذری حلیم بدیم از اونجایی که بابا یه ارادت خاصی به امام حسین دارن همیشه از بچگی دوست داشته برای امام حسین نذری بده اونم حلیم به همین خاطر نذر سال بعد توی خونه خودمون و کرد از اون سال 4 سال میگذره و بابا هر سال روش یه نذر جدید میکنه و اضافش میکنه امسال هم به خاطر آقا پسر گلمون که شما باشی بابا 4 کیلو بلغور اضافه کرد (البته 4 کیلو خودش یه دیگه) و این شد که ما هر سال روز اربعین نذری حلیم داریم البته این بماند که مامان همش اصرار داره بابا نذرش و عوض کنه و بابا هم به جاش هر سال اضافه ترش میکنه امسال هم ...
27 دی 1390
1