سیزده بدر
امسال اولین تعطیلات نوروزی هست که گل پسرمون کنارمونه و ما از این موضوع کلی خوشحالیم و لذت میبریم چراکه پارسال بردیا هنوز به دنیا نیومده بود و ما همش به این فکر میکردیم روزهای آخر که ما دونفره هستیم و قراره به زودی بشیم ٣ نفر و این موضوع برامون خیلی قشنگه
تو این روزها تا اونجا که میشد سعی میکردیم تایم خواب و غذای بردیا به هم نریزه چون در غیر اینصورت دردونمون سرحال نبود و بهش خوش نمیگذشت ازشانس بد هم روزهایی که به مهمونی میرفتیم بردیا زیاد سر حال نبود ولی با این حال همیشه خنده رو هست و دست از دلبری بر نمیداره جیگر طلامامان
این قیافه هم مال وقتهایی که بردا کاملا" خوابش میاد و دلش نمیخواد بخوابه همیشه اینجور مواقع یه بادی تو لپاش میندازه که خیلی با نمک میشه اینجا هم ساعت سه و نیم نصفه شبه و بردیا خیال خوابیدن نداره
به همین علتم صبحا گل پسر دلش نمیخواد بیدار بشه
روز سیزده بدرم خیلی خوش گذشت بازم از اون روزهایی بود که بردیا صبح بیدار شده بود رفته بودیم باغ دختر خالم خوب بود خوش گذشت گل پسری هم بد قلقی کرد تا بالاخره با همکاری همه جمع بالاخره یه دو ساعتی خوابید و سر حال شد آخه موقعی هم که میخواد بخوابه مبادا کسی از سر کوچمون رد بشه سرشو بلند میکنه تاببینه کیه
اینم خانواده خوشبخت ما
و اینم بردیا و خاله ساعده
پسرم تو خاله یه جور عجیبی همدیگرو دوست دارید تو هر جمعی که خاله باشه به غیر از اون پیش کس دیگه ای نمیری خاله هم همه کاری برای تو میکنه و خیلی مراقبته
حتی بهتر از مامان