بردیابردیا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

دردونه های مامان

سلام پسرم مامان عاشقته

مامان حواسش نیست چه خوبه

1391/2/13 5:19
نویسنده : مامان سمانه
2,805 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دل مامان تو این روزها حسابی درگیرم همش دنبال کارهای تولد شما هستم

میخوام همه چیز عالی و اونطور که دوست دارم بشه

تا حدودی کارها رو انجام دادم اما همش استرس دارم و میترسم چیزی و جا بندازم

به هر حال اگه دیر میام و زود میرم همش به خاطر گل پسری و جشن تولد یکسالگیشه

امروز کلی بهمون خوش گذشت

مامان امروز و دوست داشت همش باهات بازی کنه و برات وقت بزاره

چند وقتی موقع غذا خوردن با هم درگیریم آخه شما همش دوست داری قاشق بگیری دستتو خودت غذا بخوری ولی اونم چه خوردنی

اول دستت و فرش و لباسات میل میکنن بعد اگر شد و موند به دهن خودتم میرسونی

تازه هی دوست داری با دست بری تو بشقابت و ظرف غذات و خالی کنی

منم هی بیخودی حساسیت نشون میدادم و گفتم حتما" باید با قاشق بخوری

و شمای بیچاره مجبور بودی بریزی زمین تا بتونی با دست بخوری

و مامانم بی خبر از همه جا

که آقا پسری دوست داره با دست غذا بخوره

تا اینکه امروز گفتم ولش کن بزارم هر جور دوست داره غذا بخوره

وای جای اونهایی که نبودن خالی

دیدنی بود منظره غذا خوردن شما به تنهایی و البته خونه

قاشق که نبود

اول غذات و با دست شروع کردی

بعد دیدی مامان چیزی نمیگه و حواسش نیستشکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز

ظرف غذا رو خالی کردی و شروع کردی از روی زیر انداز غذات جمع کردن و خوردن

تازه هی با کف دست هل میدادی بره تو دهنت

وقتی هم تشنت شد

با دست رفتی تو لیوان آبتشکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز

دیدی نمیشه خالیش کردی گفتی شاید بتونم از روی زمین جمع کنم و بخورم

حتی دستم کشیدی روی زمین ولی دیدی نمیشه

تشنه موندی ولی به جاش کلی خندیدی و دستت و هی شالاب شالاب کوبوندی روی آبی که ریختی و کلی تعجب میکردی و نگاه میکردی که چرا مامان حواسش به من نیست و لیوان و ازم نمیگیره

بهت خوش گذشت و رفتی سراغ بطری آب کهشکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز

دیگه مامان سر رسید و نذاشت

و تو خندیدی چون حسابی بهت خوش گذشته بود

ولی هم گشنه بودیو هم تشنهشکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز

فقط کلی بازی و کثیف کاری کردی

و مامان هم کلی لذت برد از دیدن این منظره جالب غذا خوردن شما و تو دلش کلی قربون شما رفت و قند تو دلش آب شد

 الهی فدای اون بازی کردن و کثیف کاریت برم که کلی برام قشنگه

مامان خیییییییییییییییییییییلی دوست داره ها

خیییییییییییییییییییلی      

فقط حیف که نشد ازت عکس بندازم

به جاش اینارو میزارم

 

 بردیا شیطون

EmoticonEmoticonEmoticonEmoticonوای تو چقدر خوشرنگ ونازی میخوام بگیرمتEmoticonEmoticonEmoticonEmoticon

بردیا عسل

آها الان میگیرمت اومدی تو دستم

عزیز دلم

ای وای چرا فرار میکنی فقط میخوام ببینم تو چی هستی آخه تا حالا جوجو ندیدم

بردیا

آها دیدی گرفتمت میدونستم میتونم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (32)

mami neda
13 اردیبهشت 91 4:48
سلام قربون غذا خوردنت بشه خالههههههههههههه ای جانم مامی جونش بزار با دست بخوره بهش بچسبهههههه این جیگرههههههه خوشکل من اگه بودم به جای غذا دستای تپل و خوشگل بردیارو میخوردم بوووس عزیزم خاله جون چه جوجه ی خوشگلی دارییییییییی خفش نکنی خالههههههههه..... بوووووووووس جیگرمممممم
مامان کوروش
13 اردیبهشت 91 7:47
همه بچه ها موقع خوردن خوراک قصد جون فرش و مبلها رو می کنن همچین هم با اشتها چیزهایی که ریختن زمینو می خورن که ادم ... می شه به سلامتی تولد بردیا چندم اردیبهشته؟
مامان طاها
13 اردیبهشت 91 8:35
خاله قربون اون شجاعتت. ببین این گل پسر چه جوری این جوجه بیچاره رو گرفته.
مامان طاها
13 اردیبهشت 91 8:35
الهی خاله قربونت بره تموم کارات مثله طاهای ماست. خیلی شیطونی مثله طاها.
مامان احسان
13 اردیبهشت 91 8:39
سلام سمانه جون صبح قشنگت بخیر خوبی گل پسر خوبه ببوسش محکم
مامان ماهور
13 اردیبهشت 91 12:48
خاله سمانه جون مرسي كه تولدمو تبريك گفتي تولد برديا جونم پيشاپيش مبارك راستي خاله سمانه شما كدوم شهرين چون پاركتون شبيه پاركيه كه مامانيم منو ميبره نگفتم من گرگانم
مامان بهار
13 اردیبهشت 91 14:03
اول سلام جیگر خاله دوم نفس اون غذا خوردنت خوردنی سوم بخورم تو رو که میخوای جوجو بگیری ناناز
مهسا مامان مرسانا
13 اردیبهشت 91 14:35
ای خدا شلوتپارش منو کشته...انشاللله به خوبی مراسم تولد رو برگزار کنی.....
mahsa
13 اردیبهشت 91 16:24
جیگگگگگگگگگگگر طلا
مامان امیرمحمد
16 اردیبهشت 91 9:38
عزیزم قربونت برم چقدر ناز داره این پسر ... بوس بوس چسبی از طرف امیرمحمد و مامانی . خیلی خوشحال میشم امیرمحمد و به لیست دوستهای خوبت اضافه کنی . تولدتم پیشاپیش مبارک عزیز دلم ...
مامان ریحان عسلی
16 اردیبهشت 91 17:24
سلام ای جونم خاله بردیا شما هم آره ای شیطون خدایا شلوارشووووووووووووووو وای خدا ببین چطوری داره با جوجه رنگی بازی میکنی خیلی باحال بود عکسش
خاله نفس
17 اردیبهشت 91 11:07
فدایِ اون غذا خوردنت یا بهتره بگم غذا نخوردنت بشـــــــــــــــــــــــــــــم من ای خدا شلوارشو نگاه کــــــــــــــن مامانی ببوسین جوجویِ ما رو (البته جوجو بزرگ رو میگما) ///// مامانی ممنون که بیادمی
مهسا
17 اردیبهشت 91 23:35
سلام چرا عکس جدید نمیزاری =(=bbbbbbbbbbbbbbyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyyy


عزیزم شرمنده یه خورده به خاطر تولد بردیا درگیرم
عسل و غزل
18 اردیبهشت 91 2:57
گل مهربونم قربونت برم که اینقد نترس هستی که دنبال جوجو میکنی و با اون دستای خوشگلت میگیریش شلوار لی خوشگلت هم که انگاری مارکدارهخیلی بهت میاد پسر بلا
نسترن(مامان نیروانا)
18 اردیبهشت 91 8:58
الهی فدای تیپت برم من عروسک...اخه جوجو گناه داره بگیلیش...دوستون دارم
مامان آیهان جون
19 اردیبهشت 91 17:40
وای وای خوشمل خاله، فدای اون غذا خوردن و جوجه بازیت
مهسا مامان مرسانا
20 اردیبهشت 91 0:05
مامان حنان
20 اردیبهشت 91 0:52
سلام .قربون اون دستای توپل موپلت خاله بشه تورو خدا بزارید با دستاش غذا بخوره اینطوری بهشون بیشتر میچسبه حنان ما که عاشق غذا خوردن با دسته هر کاری میکنیم با قاشق نمیخوره...مامانیش حتما براش اسفند دود کن چون خیلی ماهه ...توپل توپل دنبال جوجه میری خاله به قربونت
آرزوهای رنگی(گالری نقاشی)
20 اردیبهشت 91 7:40
سلام وتبریک به خاطر فرزند نازتان اگر دوست داشته باشید میتونم نقاشی فرزندتان راازروی عکسش بصورت سیاه قلم یا رنگ روغن بکشم ودر وبلاگم قرار دهم تا مشاهده کنیدوبعد میتونید بخرید کارهایم رادر وبلاگم میتونید ببینید منتظر نظرتون هستم موفق باشید
مامان احسان
20 اردیبهشت 91 8:42
سلام سمانه خانومه تنبل زود باش همین امروز یه پست جدید بذار از حالتون با خبر شیم بابا .میدونی من هر روز صبح اولین کسی که بهش سر میزنم شمایید پس ما رو منتظر نذار مارو منتظر نذااااااااااااااااااااار
نسترن(مامان نیروانا)
21 اردیبهشت 91 22:32
مهربون مامان اومدم تا زودتر از همه زمینی ها بهت بگم : تموم آسمون پر شده از عطر خوش یه مامان بهشتی و تویی که یه تیکه کوچولو از خدا رو امانت گرفتی تا اسمونی تحویلش بدی همه فرشته ها بهت میگن: مامان روزت مبارک
مامان ایلیا کاکل زری
21 اردیبهشت 91 22:44
تمام عالم امکان فدایت ای مادر تمام عمر میکنم دعایت ای مادر تمام روزی من از دعای خیر تو بود وحاضرم که دهم جان برایت ای مادر چه خواب های قشنگی زقصه های تو دارم وتا ابد من مسکین گدایت ای مادر چه گیسوان سپیدی چه درد های زیادی واز خدا طلبم من شفایت ای مادر چه رنج ها که کشیدی برایم ای مادر چکار کرده ام عمری برایت ای مادر هزار بوسه به دستت برای این همه مهر هزار یاس سپیدم به پایت ای مادر روزت مبارک نازنین
پري
22 اردیبهشت 91 1:57
اون جوجه صورتيه واقعي بو؟
عسل و غزل
22 اردیبهشت 91 21:49
در امتحان انشایی از بچه ها خواسته شد تا انشایی با موضوع مادر بنویسند، بچه ای زیرک تنها همین جمله را در دفترش نوشت: حتی میلیون ها کلمه هم نمی تواند عشق و محبت مادرم را توصیف کند… روزت مبارکمامانی مهربون پسر گلم رو ببوس
مامان حنان
23 اردیبهشت 91 0:04
مامان عزیز روزت مبارک
مامان کوروش
23 اردیبهشت 91 8:08
روزت مبارک عزیز دلم
عمه آتنا
23 اردیبهشت 91 8:22
آسمانی پر از ستاره، دشتی پر از گل، تقدیم به آنی که بهشت زیر پایش جا دارد مامان مهربون روزت مبارک
مامان طاها
23 اردیبهشت 91 10:33
وحشی ترین گلها به عظمت باران تعظیم میکنند و "تو" همان باران قابل تعظیمی. "روزت مبارک"
بابای ملیسا
23 اردیبهشت 91 22:20
ضمن عرض تبریک به خاطر روز مادر ، وبلاگ ملیسا خانم با عکسهای جدیدش به روز شد . خوشحال میشم سر بزنید و با نظرات قشنگتون وبلاگ ملیسا رو مزین کنید آسمان را گفتم : می توانی آیا بهر یک لحظه ی خیلی کوتاه روح مادر گردی ؟ صاحب رفعت دیگر گردی ؟ گفت نی نی هرگز !!! من برای این کار کهکشان کم دارم نوریان کم دارم مه و خورشید به پهنای زمان کم دارم ! … خاک را پرسیدم : می توانی آیا دل مادر گردی ؟ آسمانی شوی و خرمن اختر گردی ؟ گفت نی نی هرگز ! من برای این کار بوستان کم دارم در دلم گنج نهان کم دارم ! … این جهان را گفتم : هستی کون و مکان را گفتم : می توانی آیا لفظ مادر گردی ؟ همه ی رفعت را همه ی عزت را همه ی شوکت را بهر یک ثانیه بستر گردی ؟ گفت نی نی هرگز ! من برای این کار آسمان کم دارم اختران کم دارم رفعت و شوکت و شان کم دارم ! عزت و نام و نشان کم دارم ! … آن جهان را گفتم : می توانی آیا لحظه ای دامن مادر باشی ؟ مهد رحمت شوی و سخت معطر باشی ؟ گفت نی نی هرگز ! من برای این کار باغ رنگین جنان کم دارم ! آنچه در سینه ی مادر بوُد آن کم دارم !
مامان احسان
24 اردیبهشت 91 9:23
سلام سمانه جون روزت مبارک عزیزم
هدیه خدا- فریماه
1 خرداد 91 11:04
عزیزم چه گل پسری . دیگه حسابی شیطنت کردی بردیاجون.
زهرای عمه
5 خرداد 91 19:27
اخی جوجو رو گرفتی بلاخره عزیز دلم
غذا خوردن که نگو باید پیاده روی با مانع بلد باشی تا بتونی به بردیا غذا بدی
عاشق بطری ابی که باهاش اب بخوری و بقیه شو بریزی رو خودت دوست دارم گل خاله


منم شما رو دوست دارم خاله جونم