بردیابردیا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

دردونه های مامان

سلام پسرم مامان عاشقته

آبله مرغون بره که برنگرده

واقعا" بره که برنگرده  الهی مامان بمیره برای شما دو تا که این مریضی اینقدر شما رو اذیت کرد و باعث شد کلی ضعیف بشید  البته بردیا جان عزیز مامان این پست مربوط میشه به قبل از تولد دو سالگی شما اما خوب من اونموقع وقت نکردم برات بنویسم به این دلیل الان همراه آبله مرغون آبجی مینویسم چون شما حول و حوش بیست روز قبل از تولد دوسالگیت آبله مرغون گرفتی و آبجی آندیا بعد از تولد دو سالگی شما گرفتن بردیا مامان تازه از شمال برگشته بودیم فرداش دیدم اصلا" حال نداری و سر و صورتت ریخته به هم گفتم حتما" دیروز تو ماشین سرت سرما خورده شروع شد آبریزش بینی و از اچشماتم اشک میومد شب که شد دیدم تب کردی و تبت با است...
12 خرداد 1392

تولد 2 سالگی

( تو وجودت واسه من یه معجزه ست مثل تو هیچ کجا پیدا نمیشه روز میلاد قشنگت می مونه توی تقویم دلم تا همیشه زیبای من پسرم عزیزم سالروز دو ساله شدنت رو تبریک میگم   با هر پیشرفت تو ما برایت ذوق کردیم با خندیدنت خندیدیم و با گریه ات غمگین شدیم.با تو راه رفتیم و خندیدیم و با هم همکلام شدیم و بهتر حرف های هم رو فهمیدیم. پسرنازنینم مامان خیلی خوشحاله که پسرش یکسال بزرگتر شده .توانایی های بیشتری داره توی حرف زدن ، فکر کردن ، بیان احساسات و خیلی چیزهای قشنگ دیگه .خدارا شکر می کنم از داشتن گلی مثل بردیا خدایا ممنون از اینکه نعمتی به این...
29 ارديبهشت 1392

اولین مسافرت آندیا

یک مسافرت یه هفته کاملا" اتفاقی ولی خوب تنوعی بود بماند که آندیا خانم بی حوصله آقا بردیا کنجکاو با مامان چه کار کردن البته کم لطفی نباشه که بردیا هیچ جا یا تو هیچ مهمونی مامان و اذیت نکرده و کاملا مستقل سر خودش و گرم میکنه و بد قلقی نمیکنه که مامان عاشق همچین رفتار مردونشه اما جونم برات بگه آندیا خانم که فقط یکی و میخواست شما رو سر پا بچرخونه تا صدات در نیاد شبها هم که درست نمیخوابیدی مامان بیچاره هم کلی بی خوابی کشید          در حال خوردن کتلت   میمیرم برای اون نگاه کردنت   دوست نداشت تو بغل مامان عکس بندازه    اینم یه نمونه از خوابیدنته ...
9 ارديبهشت 1392

روزهای خوب زندگی

عزیزای مامان روزهای خوب و آرومی و داریم با هم طی میکنبم هر چند یه خورده پر مشغله شده اما روزهای قشنگ و به یاد موندنیه روزهایی که به شما دوتا نگاه میکنم و غرق لذت میشم از اینکه خدا شما دو تا فرشته نازنین و به من داد هر لحظه سپاسگذارشم   از اونجایی که شما همچنان احساس مسئولیت میکنی و وسایل هر کس رو میبری بهش میدی منم هر موقع دمپایی رو فرشیم پام نباشه تا چشمت بهش بخوره میاری پای مامان میکنیش امشب هم داشتی این کارو میکردی که دیدی فقط یه پام از مبل آویزونه اون یکی پام و گذاشته بودم زیرم داشتم به آبجی شیر میدادم چون پتوی آبجی روش بود پای منم معلوم نبود مامان قربون اون عقل کوچیکت برم اومدی دمپایم و پام ...
2 ارديبهشت 1392

بردیا کارتون خیلی دوست داره

      گل پسر مامان دیگه تو این روزها کاملا" مستقل شده  تا حدودی اکثر کلمات و میگه و چند روزی هم هست شروع کرده به گفتن جمله های دو کلمه ای راستی به جوجو میگی دودوش هجده تا دندون داری ده تا بالا هشت تا پایین اسب آبی و خیلی بانمک میگی بین اسب و آبی یه مکس قشنگ میکنی کلی دیوار خونمون خط خطی کردی شروع کردم از پوشک بگیرمت اما با مامان اصلا" همکاری نمیکنی  گاهی اوقات دلت میخواد موقع کارتون نگاه کردن بشینی تو کریر آبجی   گاهی اوقتم دوست داری از اینجا کارتون ببینی دو تایی دارید کارتون میبینید حالا مامان بازم کارتون از حموم...
1 ارديبهشت 1392

تعطیلات عید

تعطیلات امسال در حین اینکه سرمون خیلی شلوغ بود و از استراحت خبری نبود اما خیلی خوش گذشت در کنار شما دوتا قند عسل روزهای خوب و تجربه جدیدی بود   ادامه مطلب یادت نره امیر سالار .آرتمیس.آرین و آندیا همشون نی نی های سال ٩١ هستن خواستم براتون یادگاری بمونه ...
23 فروردين 1392

عید 92

ما عید امسال و چهار نفره جشن گرفتیم هورا عید ٩٠ دونفره بودیم و عید ٩١ سه نفره و عید ٩٢ چهار نفره بازم هورا    بردیا جونم با اجازت در حال حاضر فرصت درست کردن یه وب دیگه و یا اینکه بخوام دو جا پست بزارم و ندارم میخوام به این خاطر فعلا" دونفره بنویسم تا تو یه فرصت مناسب برای آبجی هم جداگانه وب درست کنم وای مامان جان امسال عید خیلی پر مشغله ای بود هر چند از وقتی آندیا به دنیا اومده اینجوریه چون تا اومدم برنامم و برای رسیدن به جفتتون تنظیم کنم وقت خونه تکونی عید شد و بعد از اون خرید و بعد دید و بازدید های سال نو در کل تو این دو ماه گذشته مامان خیلی خست...
16 فروردين 1392

عاشقانه آبجیم و دوست دارم

سلام سلام صد تا سلام سال نو همگی مبارک و امیدوارم همه سال خوب و شادی و شروع کرده باشن و یه تشکر خیلی خاص از دوستهای مهربونی که به یادمون بودن و با کامنت های پر محبتشون جویای حالمون شدن به زودی به همتون سر میزنم و از شرمندگی تون در میام فکر میکنم این طولانی ترین زمان غیبتمون توی وب بوده هر چند مدتیه که ماهی یک بار هم نمیتونم آپ کنم اما این بار با اومدن آندیا خانم بیشتر هم شده که امیدوارم همینجوری ادامه پیدا نکنه وحالا اومدم بردیا جان که از تو بگم گل پسری که کلی ازت شرمنده ام که تو این مدت نیومدم برات بنویسم اما به  خدا آبجی نانازت همه وقتم و گرفته و خیلی مواقع هم حتی از تو غافل میشم هر چند باب...
16 فروردين 1392