تولد 2 سالگی
(
تو وجودت واسه من یه معجزه ست
مثل تو هیچ کجا پیدا نمیشه
روز میلاد قشنگت می مونه
توی تقویم دلم تا همیشه
زیبای من
پسرم
عزیزم
سالروز دو ساله شدنت رو تبریک میگم
با هر پیشرفت تو ما برایت ذوق کردیم با خندیدنت خندیدیم و با گریه ات غمگین شدیم.با تو راه رفتیم و خندیدیم و با هم همکلام شدیم و بهتر حرف های هم رو فهمیدیم.
پسرنازنینم مامان خیلی خوشحاله که پسرش یکسال بزرگتر شده .توانایی های بیشتری داره توی حرف زدن ، فکر کردن ، بیان احساسات و خیلی چیزهای قشنگ دیگه .خدارا شکر می کنم از داشتن گلی مثل بردیا خدایا ممنون از اینکه نعمتی به این بزرگی رو به ما عطا کردی .
الهی مامان قربون تو بره که شمع دو سالگیت و فوت کردی
اونم چند بار و با چه ذوق و شوقی
عزیز مامان امسال نتونستم مثل پارسال برات مهمونی بگیرم اما با این حال مایه مهمونی کوچیک خونوادگی بگیرم که زد و شما دوهفته قبل از تولدت آبله مرغون گرفتی اونم با چه شدتی همه تنت شده بود تاول
مامان بمیره پنج روز تب کردی قبل از اونم یه سرماخوردگی شدید داشتی که به خاطر اونم چند روزی تب داشتی حسابش و بکن دیگه ازت چی میمونه. خیلی ضعیف شدی اما خداروشکر اون دوره بد و به سلامتی گذروندی و خیال من و خودت و از بابت گرفتن آبله مرغون راحت کردی
شب تولدت عمه زهرا و عمه نرگس اومدن خونمون و عمه برات کیک تولد گرفت و همینجوری شد جشن دو سالگی شما
مامان شرمندس که نتونست تولد امسال برات کاری کنه
عزیز دلم که اول مهمونی همینجوری ماتت برده بودو بی حوصله بودی
آرشام (همونیکه ازش آبله مرغون گرفتی)بردیا و ریحانه
بابا بهمنم چشم مامان و دور دیده و از کیک تولدت به دهن آبجی هم زده
اینم کیکت که از اولش توسط انگشتهای نازنینت ناخنک زده شده
بردیا و فائزه دختر عمه مهربون و دوست داشتنی
مامان جان خیلی وقت بود که میخواستم برات بگم اما نشد ولی بدون فائزه از زمانی که تو تو شکم مامان بودی تا الان همه جوره مراقب شما بوده جوریکه وقتی اون باشه از پوشک کردن گرفته تا غذا دادن و مراقب شما بودن و بازی کردن همه رو فائزه برات انجام میده حتی شبی هم که مامان به خاطر به دنیا اومدن آبجی بیمارستان بودم فائزه مراقب شما بود جوریکه من به شوخی بهش میگم مامان فائزه
دختر عمه مهربون من و مامانم ازت ممنونیم به خاطر این همه لطف