بردیابردیا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

دردونه های مامان

سلام پسرم مامان عاشقته

اولین مسافرت آندیا

1392/2/9 4:31
نویسنده : مامان سمانه
3,425 بازدید
اشتراک گذاری

یک مسافرت یه هفته کاملا" اتفاقی

ولی خوب تنوعی بود بماند که آندیا خانم بی حوصله آقا بردیا کنجکاو با مامان چه کار کردن

البته کم لطفی نباشه که بردیا هیچ جا یا تو هیچ مهمونی مامان و اذیت نکرده و کاملا مستقل سر خودش و گرم میکنه و بد قلقی نمیکنه که مامان عاشق همچین رفتار مردونشه

اما جونم برات بگه آندیا خانم که فقط یکی و میخواست شما رو سر پا بچرخونه تا صدات در نیاد

شبها هم که درست نمیخوابیدی مامان بیچاره هم کلی بی خوابی کشید

 

  

 

 

در حال خوردن کتلت

 

میمیرم برای اون نگاه کردنت

 

دوست نداشت تو بغل مامان عکس بندازه

 

 اینم یه نمونه از خوابیدنته اونم تو بغل سر پا

 

عکس سه ماهگی آندیا

 

 قربونت بره مامان که آفتاب میزنه تو چشمات

 

گل پسرم داره ماهیگیری میکنه

 

یکم هوا برای آندیا سرد بود

 

 

 

بردیا اولین بار بود از نزدیک به قول خودش ببعی میدید

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

مامان احسان
13 خرداد 92 7:46
ای جانم عزیزای دلم چقدر نازن ماشالله
مامان مهبد كوچولو
29 خرداد 92 9:08
سلاااااااااااام . آفرين برديا خان كه ماماني رو اذيت نميكني و هميشه باهاش همكاري ميكني . يه خورده هم آنديا رو نصيحت كن بگو آبجي گله اينجوري كه تو گرفتي مامان سمانه از پا در مياد . مامان سمانه خدا قوتت بده و انرژي مضاعف تا بتوني پر انرژي دو تا گلهاتو بزرگ كني . ببوسشون
مامان بهار
7 تیر 92 15:31
وای میمیرم واسه اون عکسی که کنار هم لالا کردین جوجوا دوستون دارم خیلی
مامان ریحان
7 تیر 92 23:22
سلام همیشه به سفر و خوش گذرونی چطور دلت اومد گوش آندیا رو دو جاشو سوراخ کنی اذیت نشد جالب بود واسم همه ی مامانا واسه یکیش خودشونو می کشن که ای وای بچم دردش می گیره اونوقت شما دو تا ...
مامان بهار
13 تیر 92 16:18
سمانههههههههههههههههههههههه نگو اینجوری دلم آب شد از هوش میرم من تو دلم قند آب میشه جووووووووووووووووووووووون نفس بردیا و آندیا و پسری
مامان بهار
17 تیر 92 2:56
عزیزمی سمانه جونم مهم اینه که همیشه ته قلبمون راضی باشین از خودمون و کارامون که در قبالشون میکنیم ،،، بقیش مهم نیست خودمونیم هرچی باشن مادر شوهرن