روزهای خوب زندگی
عزیزای مامان روزهای خوب و آرومی و داریم با هم طی میکنبم هر چند یه خورده پر مشغله شده اما روزهای قشنگ و به یاد موندنیه
روزهایی که به شما دوتا نگاه میکنم و غرق لذت میشم از اینکه خدا شما دو تا فرشته نازنین و به من داد هر لحظه سپاسگذارشم
از اونجایی که شما همچنان احساس مسئولیت میکنی و وسایل هر کس رو میبری بهش میدی منم هر موقع دمپایی رو فرشیم پام نباشه تا چشمت بهش بخوره میاری پای مامان میکنیش امشب هم داشتی این کارو میکردی که دیدی فقط یه پام از مبل آویزونه اون یکی پام و گذاشته بودم زیرم داشتم به آبجی شیر میدادم چون پتوی آبجی روش بود پای منم معلوم نبود مامان قربون اون عقل کوچیکت برم اومدی دمپایم و پام بکنی دیدم اون یکی و به دستت گرفتی این ور اون ور و زبر مبل و نگاه میکنی (دنبال پای مامان) میگم مامان چیه میگی ایست (نیست) میگم چی نسیت میگی پا از اونجایی که که هر چیزیم نباشه آنی میگی رفته دد گفتم کجاست گفتی دد
فدات بشم که تشخیص ندادی پای مامان کجاست
گل پسرم الان دیگه خیلی از کلمات و کامل میگی البته با لهجه خاص خودت اما کاملا" واضحه چی میگی
دیگه شبها هم با یه خورده شیطونی میای رو تخت شیرت و میخوری و یه خورده با خودت حرف میزنی تا خوابت میبره البته به استثنا شبهایی که دلت نمیخواد بخوابی
رابطه خیلی خیلی خوبی هم با آبجی داری که دو روز آبجی هم با صدا برامون میخنده
عاشق تخم مرغ آبپزی البته بدون زردش هر لحظه از مامان تو تو (تخم مرغ )میخوای
کشمش(دی دیش) و مغز آفتاب گردون و بادوم هندی هم خیلی دوست داری
یکی از کارهای روزمرتم شده با پیچ گوشتی(پی پیش) بازی کردن البته بازی که نه لولا و جا کلیدیش و درست(دس) میکنی
هر حشره پرنده مگس زنبور و میبینی میگی جوجو (جوجوش) همشونو با یه اسم صدا میکنی
به اکثر حیونها هم مثل پلنگ ببر خرس فیل همه رو میگی هاپو
تازگی ها هم خودت تنها میمونی تو حموم آب بازی کلی هم لذت میبری
از پله ها هم به راحتی خودت بالا و پایین میری البته خیلی وقته این کارو میکنی
زیاد اهل تنقلات مثل کیک و بیسکویت نیستی غذا(به به) رو ترجیح میدی نون و پنیر یا نون خالی هم خیلی دوست داری
راستی مبارک عزیز دلم باشه الان ١٧ تا دندون داری که پانزده و شانزدهمی سه ماه پیش در اومد که الانم بعد از مدتی شبها تو خواب گریه کردن و بیدار شدن مامان دیدم پنجمین دندون تخت در اومد که این پنجمی بالا سمت راستته بالا سمته چپیه هم به زودی در میاد چون جاش حسابی ورم کرده
مامان و ببخش اینقدر کلی میام میگم وقت نمیکنم روزانه برات بگم
گل دخترم هم تا حدودی آروم شده و مامان سعی میکنه از این حالت بغلی بودن درت بیاره و هر بار موقع خوابیدن اینقدر مامان و اذیت نکنی
تا حدودی به تو کریر خوابیدن عادت کردی البته اونم بگیر نگیر داره بعضی اوقات اینقدر بی تابی میکنی که مجبور میشم بغلت کنم و راه ببرمت تا بخوابی آخه بر خلاف داداش بردیا که حتما" باید زیر سینه مامان میخوابید شما اینجوری نیستی وباید برای خوابوندنت یه راه حل پیدا کنم البته تو تاب سقفی به راحتی میخوابی اما خونه خودمون نمیتونم بزارمت تو تاب چون به سقفهای ما اعتباری نیست بین در هم از ترس داداش بردیا که مبادا هولت بده به در بخوری نمیتونم استفاده کنم اما خونه مادر جون خیلی راحت تو تاب میخوابی البته لازم اگه داداش هی هولت نده و بیدارت نکنه در کل مکافاتی داریم با خوابوندن شما
اما به جاش کاملا" برعکس داداش که شبها یک ربع یه بار مامان و برای شیر خوردن بیدار میکرد اما شما شبی دو سه بار بیشتر شیر نمیخوای
دردونه مامان تازه از خواب بیدار شده و دلبری میکنه
تو حیاط بابا جون شاد وخندون
مامان فدات بشه بعضی اوقات تا میام ازت عکس بندازم خودت و لوس میکنی و دستت و میگیری جلوی صورتت
آقا بردیا اینجا داره برای مامان ناز میکنه و مامان صداش میکنه جواب نمیده یعنی من نمیشنوم
بردیا مامان بردیا به مامان نگاه کن خیلی دوست دارما
بله مامان با من بودی دد بودم نبودم
قربون اون نگاه قشنگ و نازت بره مامان