بردیابردیا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

دردونه های مامان

سلام پسرم مامان عاشقته

آبله مرغون بره که برنگرده

1392/3/12 5:43
نویسنده : مامان سمانه
2,429 بازدید
اشتراک گذاری

واقعا" بره که برنگرده 

الهی مامان بمیره برای شما دو تا که این مریضی اینقدر شما رو اذیت کرد و باعث شد کلی ضعیف بشید 

البته بردیا جان عزیز مامان این پست مربوط میشه به قبل از تولد دو سالگی شما اما خوب من اونموقع وقت نکردم برات بنویسم به این دلیل الان همراه آبله مرغون آبجی مینویسم چون شما حول و حوش بیست روز قبل از تولد دوسالگیت آبله مرغون گرفتی و آبجی آندیا بعد از تولد دو سالگی شما گرفتن

totalgifs.com flores-pequenas gif gif love-flowers.giftotalgifs.com flores-pequenas gif gif love-flowers.giftotalgifs.com flores-pequenas gif gif love-flowers.giftotalgifs.com flores-pequenas gif gif love-flowers.gif

بردیا مامان تازه از شمال برگشته بودیم فرداش دیدم اصلا" حال نداری و سر و صورتت ریخته به هم گفتم حتما" دیروز تو ماشین سرت سرما خورده شروع شد آبریزش بینی و از اچشماتم اشک میومد شب که شد دیدم تب کردی و تبت با استامینوفن پایین نیومد نشون به این نشون که چهار شب تب داشتی و از شب دوم دونه هات از جای پوشکت شروع شد خیلی کم بود خدار و شکر کردم گفتم بچم سبک گرفته دیدم نه قرار نیست این تب قطع بشه همچنان لحظه به لحظه دونه های بدنتم بشتر میشد جوریکه هفت هشت روز ریختن دونه های تنت طول کشید

الهی مادر برات بمیره که اینجوری عذاب کشیدی و تب کردی تو اون پنج روز حس بازی کردن هم نداشتی فقط دلت میخواست بی حال تو بغل مامان باشی صداتم در نمیومد ولی همش بغض داشتی تا به حال اینجوری سخت و طولانی مریض نشده بودی هر چند ماه قبل هم سرما خوردی و برای اولین بار بود اونموقع هم سه روز تب داشتی حالا حسابش و بکن چی ازت میمونه تو یک ماه ده روز تب داشته باشی اونم با یه همچن حالی در این حین این دونه های آبله مرغون هم تمومی نداشت مخصوصا" روی شکم و کمرت و وجای پوشکت تاولهای گنده زده بود جوریکه مامان وقتی میخواستم بشورمت دلم ریش میشد وقتی دستم به تاولهات میخورد دیگه دیدم تو این شرایط نگهداری از جفتتون برام سخته دیگه بعد از اینکه تبت قطع شد رفتیم خونه مادر جون که دست تنهایی برام سخت بود آخه آبجی آندیا هم شروع کرد به تب کردن و من خدا خدا میکردم که آبله مرغون نباشه آخه دکترتون گفته بود تو سن آبجی که چهار ماهس آبله مرغون خطرناکه بعد از سه روز که دیگه دونه های تن شما شروع به خشک شدن کرده بود متوجه شدم تب آبجی به خاطر ویروس روزوئلا هستش همون ویروسی که اگه اشتباه نکنم شما هم تو هفت ماهگی گرفتی بازم جای شکرش باقی بود که آبله مرغون نبود اما خبر نداشتم که دختر گلمم قراره آبله هم بگیره به هر حال روزهای سختی برامون بود خداروشکر حال شما رو به بهبودی بود اما نمیدونم چرا جای زخمات اینقدر دیر خوب شد جوریکه بعضیهاش همچنان جاشون هست

ازت چند تایی عکس دارم اما الان پیشم نیست بعدا" به این پست اضافه میکنم

totalgifs.com flores-pequenas gif gif flower-trio.giftotalgifs.com flores-pequenas gif gif flower-trio.gif

و اما آندیای نازنین مامان

بعد از اون تب روزئلا اومدیم خونمون و دیگه من حسی برای جشن تولد داداش بردیا برام نمونده بود اگه بگم تو این مدت من روزی چهار ساعت هم رو هم نخوابیدم دروغ نگفتم البته برنامه مهمونی مهم نداشتم اما میخواستم حداقل یه جشن کوچیک براش بگیرم اما مگه مریضی شما دو تا بهم امون داد تازه دو سه روز بعد از تولد داداش بردیا اومدم پوشکت و عوض کنم دیدم یه تاول گنده پشتت زده با خودم گفتم چرا باید سوخته باشی شما که خرابکاری نکردی اما خبر نداشتم تاول آبله مرغونه (جای اون تاول همچنان مونده و کلی هم جاش گود شده)شبش یه تب کوچیکی داشتی اما اصلا" فکرشم نمیکردم تا اینکه فرداش خاله ساعده داشت پوشکت و عوض میکرد دیدیم شده سه تا تاول اونم تاول آبله مرغون  خیلی ترسیدم تا اینکه فرداش رفتیم دکتر اونم از نوع فوق تخصصش که خداروشکر گفت خفیف گرفته و حالش خوبه احتیاجیم به بستری شدن نداره اما اینقدر دستش سنگین بود از اون لحظه به بعد تا شش روز شما گریه کردی و تب داشتی و دونه های تنت هر لحظه بیشتر میشد جوریکه کلی ترسیدم دوباره بردمت دکتر اما هیچ دارویی نداد و گفت باید دورش طی بشه به نوزاد چهار ماهه نمیشه دارو داد

الهی مامان فدات بشه که این همه درد کشیدی و اذیت شدی الهی خدا بابا جونو خیر یده برات کریرت و رو تاب سقفیت سوار کرد که فقط وقتایی که تو اون خوابت میبرد آروم بودی وگرنه نه میشد بغلت کرد نه رو زمین آروم و قرار داشتی  هیچ کس تو اون یه هفته نتونست درست بخوابه چون همش گریه میکردی من و مادر جون نوبتی نگهت میداشتیم  چون بیرون روی داشتی و تمام بدنت تاول بود و تاولهای پاهات بعد از هر بار پی پی کردنآ نی میسوخت و جیغت به آسمون میرفت به این دلیل این چند وقت هم اصلا
" پوشکت هم نکردم اما چه فایده بیقراریهات اجازه خواب و استراحت به کسی نمیداد

بمیرم و دیگه شماها رو اینجور مریض و بیقرار نبینم جفتتون هم بیرون روی داشتین روزهای خیلی سختی بود هممون اذیت شدیم و فقط دعا میکردم  صحیح و سالم این دوره رو طی کنی که خدا روشکر تموم شد اما تمام بدنت و  حتی توی موهات تاولهای گنده گنده که هیچ کس از دورو بریهامون تا حالا همچین آبله مرغون سنگینی ندیده بود و شما هم تا میتونستی سر و صورتت و میمالیدی  منم همش دستهات و با شالم میپیچیدم بر خلاف بردیا که اصلا" به تاولاش دست نزد شما همه صورتت و کندی و جای چند تاش برات یادگاری مونده که امیدوارم به مرور خوب بشن

دلم نمیخواست با یه همچین صورتی ازت عکس بزارم اما خوب تموم شد رفت

totalgifs.com flores-pequenas gif gif love-flowers.giftotalgifs.com flores-pequenas gif gif love-flowers.giftotalgifs.com flores-pequenas gif gif love-flowers.gif totalgifs.com flores-pequenas gif gif love-flowers.giftotalgifs.com flores-pequenas gif gif love-flowers.gif

totalgifs.com flores-pequenas gif gif love-flowers.gifصورتت تو دو سه روز اولtotalgifs.com flores-pequenas gif gif love-flowers.gif

totalgifs.com flores-pequenas gif gif love-flowers.gifصورتت تو اوج مریضیtotalgifs.com flores-pequenas gif gif love-flowers.gif

totalgifs.com flores-pequenas gif gif love-flowers.gifصورتت وقتی تاولهات تیره شدن و شروع به خشک شدنtotalgifs.com flores-pequenas gif gif love-flowers.gif

totalgifs.com flores-pequenas gif gif love-flowers.gifصورت تا حدودی خوب شدهtotalgifs.com flores-pequenas gif gif love-flowers.gif

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان ایلیا کاکل زری
28 تیر 92 20:09
سلام عزیزم خیلی ناراحت شدم چی کشیدی اما خب شکر خدا بهتر شدن و روزای سختت گذشتن ایشالا بچه ها همیشه سالم و تندرست باشن
مامان احسان
29 تیر 92 9:17
سلام آخ بگردم برای جفتتون خدا رو شکر که بهترید خدا قوت سمانه جان
مامان بهار
29 تیر 92 16:56
عزیزای دلم .نفسای من الهی من نباشم خیلی دلم گرفت سمانه جون از طرف من هم بریا جون هم عروس ماهم رو ببوس ایشا... که دیگه هیچ وقت نه تب کنن نه حالشون بد باشه در ضمن مراقب صورت ماه عروسم باش ردی نمونه توش
مامان بهار
29 تیر 92 16:57
عزیزم من و امیر علی ازت ممنونیم امیدورام بتونم جبران کنم ی جا
مامان بهار
29 تیر 92 16:58
اصلا دلم نمیخواد اگه عکسات از آبله مرغون بردیا جونمه ببینم دلم میگیره فدای عروس نازم بشم که همه جوره ماهه
نسرين... مامان برديا.
1 مرداد 92 16:32
عزيزم... خيلي ناراحت شدم... طفلکي ها چقدر اذيت شدن... اميدوارم روزهاي پيش رو پر از سلامتي باشه براشون... بردياي منم چند روز قبل از ايام عيد آبله گرفت...
الناز مامان آوا
3 مرداد 92 1:29
سلام خوشگلاي من بلا به دور .انشالله كه ديگه پيش نياد اينجور مريض بشين . ماماني خدا قوت چي كشيدين تو اون روزا. خدا رو شكر كه تموم شد و ختم به خير شد.خيلي سخته واقعا سخته ادم دلش كباب ميشه عكسا رو ديدم خيلي ناراحت شدم اما چه ميشه كرد همه بچه ها بايد بگيرن. حالا من شنيدم تو سن پايين خفيف تره. برديا و اندياي عزيز انشالله كه زير سايه مامان و باباي مهربونتون هميشه سلامت باشين.خيلي دوستون داريم
مامان مهبد كوچولو
7 مرداد 92 9:39
وااااااااااااااااااااااااي خداي من واقعاً آبله مرغون بره كه بر نگرده ، كه اين طفلكي ها رو اينجوري كرده !!!!!! ايشالله كه هميشه تنشون سالم باشه و ديگه مريض نشن ، ببوسشون الحمدلله كه الان خوبن