یک روز تعطیل
قربون گل پسر خودم بشم
دو روز پیش هشتمین دندونشم در اومد الان چهار تا بالا دندون داره چهار تا پایین
همه هم مامان جان کاملا" فاصله دار
از حالا یه خرج ارتودنسی گذاشتی رو دستمون
شوخی کردم مامان جان اما کلی با این فاصله دندونات با نمک شدی
از دیروزم دیگه وقتی رو پاهاتی خودت دلت میخواد قدم بر داری
راستی تازگیها یه کارهایی میکنی که مامان اصلا" فکرشو نمیکنه
مثلا" تختی که تو اتاق خودمون داری یه تشک اضافه روش بود که احساس کردم زیادی بلنده
برش داشتم و گذاشتمش پاییین تخت امشب که داشتی شیر میخوردی تا چشمت به تشک افتاد دیدم رفتی و شروع کردی به کشیدن تشک که یعنی مامان این مال منه چرا برش داشتی
وای مامان اصلا" فکرش و نمیکردم که بتونی همچین چیزی و تشخیص بدی
اینقدر کیف کردم که اوردمش رو تخت و شما هم فوری روش خوابیدی
الهی مامان دورت بگرده که تو رو دست کم گرفتم
یا اینکه دیروز داشتم لباسهات و که شسته بودم تا میکردم تا بذارم تو کشو که یهو اومدی از بین لباسهای من و بابا لباس خودت و تشخیص دادی و برداشتی و گذاشتی تو کشو تختت
البته مثلا" گذاشتی تو کشو
بیشتر شلوارت بیرون بود و شما کشو رو بستی
نمیدونی مامان با دیدن این صحنه چه حالی شدم فقط تو اون لحظه خدا رو به خاطر داشتنت شکر کردم و حسابی تو بغلم چلوندمت
حیف که یادم نبود از اون مدل لباس تو کشو گذاشتن عکس بندازم
مامان فدات بشه که عاشق آب خوردن با بطری هستی
اینم اولین الاکلنگ سواری بردیا خان
عزیز دلم که تازه یاد گرفتی رو پاهای خودت وایسی و چند قدمی برداری
اینم قیافه آقا بردیا موقعیکه مامان دوربین و میاره تا ازش عکس بندازه
آخه مدتی یواشکی ازت عکس میگیرم چون تا دوربین ومیبینی هر کاری که داری میکنی و بی خیال میشی و میای سراغ دوربین و اینم چهره شما وقتی من بهت دوربین و نمیدم
البته خوب شد که اینجوری از دندونتم که تازه در اومده عکس داری