اصلا"آمپول و دوست ندارم
سلام سلام به همه نی نی ها با مامان باباهای گلشون ببخشید مدتیه دیر به دیر میام آخه چند وقتیه پسرم زیاد سر حال نیست البته بماند شیطونی و بازی و خنده و بد خوابی و ..... ولی خوب بردیا سر حال نیست ولی دوست داشتم زودتر بیام وبگم چه پسر نازیه این آقا بردیا
نمیدونم از کجا شروع کنم که چیزی و جا نندازم
اولش بگم الان عکس ندارم عذر خواهی از همه
اما به زودی کلی عکس میزارم آخه عکسا الان پیشم نیست
بردیا مامان الان حسابی بهت خوش میگذره (البته جدای مریضی) چون هر جا که دوست داری تند تند چار دست و پا میری و خودت و به هر چیز و جایی که بخوای میرسونی و همه چیز و بر میداری و میزاری تو دهنت اما مامان خیلی دوست داری همش سر پا بشی و راه بری منم همش باید مراقب باشم نیوفتی و سرت به جایی نخوره چون چند باری افتادی بمیرم کلی هم گریه کردی
چند روز بعد از دندونت تازه سر حال شده بودی که دیدم تب کردی منم زیاد جدی نگرفتم و گفتم شاید بازم داری دندون در میاری چند روز بعد دیدم شب صورتت یه مقدار دون دون شده گفتم شاید بابا دوباره زیادی بوست کرده و صورتت حساس شده آخه خیلی شیرینی اما صبح وای دیدم کمرت هم دون دون شده از هرکس پرسیدم و زنگ زدم و نشون دادم گفتن حساسیت خوب میشه اما آروم نشدم و شب با بابا بهمن و عمه زهرا که خونه مامانی بود بردیمت دکتر
تا وارد اتاق دکتر شدیم شما گریه کردی و نمیذاشتی بدنت و به دکتر نشون بدیم به هر هال شمایی که اصلا" اهل گریه نبودی گریه کردی و اونجا رو دوست نداشتی بابابهمن آرومت کرد اما آقای دکترم گفت حساسیت و برات آمپول نوشت بمیرم مامان خیلی بد بود باباهم که اینجور موقعه ها یه چیزی و بهونه میکنه و میره مثلا" روشن کردن ماشین آخه طاقت نداره درد وگریه شمارو ببینه ولی مامان برات بمیره وقتی آمپولت و زدی اینقدر با سوز گریه کردی که مامانم باهات گریه کرد آخه مامانی خیلی ناجور گریه میکنی طوریکه به هق هق میوفتی مگه آروم میشدی هیچ وقت یادم نمیره چطوری تو بغلم با گریه خوابت برد
اما مامان هر چی بود دلم آروم نگرفت و صبح با بابا بهمن دوباره بردیمت دکتر آخه شب تا صبح بدنت کاملا" سرد بود و گرم نمیشد خیلی ترسیدم ودکتر گفت یه ویروسه به اسم روزوئلا مثل سرخچه و گفت باید دورش و طی کنه ولی پسرم اون روز اصلا" حال خوبی نداشتی اولین بار بود که اینطوری بی حوصله و بیقرار بودی همش بهونه میگرفتی
تو این روزها اومدم خونه مادر جون تا بهتر بشی و فقط دوست داری بغل بابا جون باشی و بری بیرون اونم هر چی شما بخوای و انجام میده تازه یکسره شما دوست داری سر پا باشی و بابا جونم مامور محافظت از شما فکر کنم اولین نوه اش باشی که اینقدر برات وقت میزاره آخه برای بقیه اینطور نبود شما هم خیلی لذت میبری و بهت خوش میگذره
مامانی هم از مشهد برات لباس و عمه زهرا یه موتور خوشگل آوردن بابا بهمن هم وقتی برات اولین اسباب بازی و خرید یه ماشین دیونه خیلی خوشگل دستشون درد نکنه
بگم برات که برس مو توپ بازی و گوشی تلفن و خیلی دوست داری