بردیابردیا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

دردونه های مامان

سلام پسرم مامان عاشقته

بازم گردش

1391/4/19 4:15
نویسنده : مامان سمانه
8,140 بازدید
اشتراک گذاری

 

عزیز دل مامان الان که دارم برات مینویسم تنت داغهkrank01.gif

نمیدونم چرا تو این روزها هراز گاهی تب میکنی دکتر هم که میبرم میگن ویروسه و باید دورش طی بشه داروی خاصی هم نداره

آزمایشم دادی خدار و شکر مشکلی نبوده اما تا یه خورده سر حال میشی دوباره تب میکنی

مامان برات بمیره هر کاری از دستم بر بیاد برات انجام میدم اما نمیدونم چرا این حال و روز و داری

قربونت برم مامانی امیدوارم دیگه هیچ وقت تب نکنی

میخواستم این دفعه با کلی ذوق برات بنویسم اما این تب لعنتی نذاشت

اما به هر حال خیلی خوشحالم

گل پسرم سه روزه که کاملا" راه میرهشکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز

یعنی دیگه چار دست و پا نمیکنی و فقط روی پاهات قدم بر میداری  

روز ١٦ تیر یعنی درست سیزده ماه و بیست روزگی گل پسری شروع به راه رفتن کرد

قربون تو که بالاخره از چار دست و پا رفتن خسته شدی و روی پاهات قدم برداشتیشکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز

تو این چند روز گذشته هم مسافرت بودیم

خونه سه تا دوستهای بابا تو شهرهای مختلف رفتیم

گرگان.بندر ترکمن. شاهرود خیلی خوش گذشت کلی جاهای خوش آب و هوا و دیدنی رفتیم

یکی از دوستهای بابا یه دختر به اسم هلیا که از شما سه ماه و بیست روز بزرگتر بود داشت

تو راه رفتن شما هلیا کوچولو بی تاثیر نبود راه رفتن اون باعث شد شما هم راه بری یعنی اولین قدمهای مستقلت و تو شهر گرگان بود که برداشتی

 چشم انداز

بردیا و باباش و هلیا و باباش

تو این چند روز کلی با هم بازی کردید  هر چند هر چیزی که دست هلیا بود شما میخواستی حتی اگر مثل همون تو دست خودت هم بود اما بازم از اون بیچاره میگرفتی اونم مثل یه خانم صداش در نمیومد شکلکـــ های آینـــ ـ ـاز اما  اونم دیگه یاد گرفت از حقش دفاع کنه و دو بار جیغ کشید و شما هم گریه کردی آخه به صدای بلند عادت نداری اما روز آخر دیگه نمیترسیدی و کتکش زدی که مامان خیلی از این رفتارت تعجب کرد چون اصلا" همچین چیزی و ازت ندیده بودم البته کتک که نه لباس و موهاش و کشیدی واون گریه کرد اما به هر حال دوستهای خوبی برای هم بودید

راستی پسر خاندایی هم که اسمش امیر سالار هست  15 تیر به دنیا اومد و ما هنوز نتونستیم روی ماهش و ببینیم 

شیرینم

اینجا جاده توسکستان به سمت شاهرود بود که خیلی قشنگ بود کاملا" روی کوه بودیم و همه جا مه بود و کاملا" خنک

نصف عکسهای مسافرت پیشم نیست که یا اینجا و یا تو پست بعدی برات میزارم  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

مامان مارال فرفری
19 تیر 91 15:17
سلام عزیزم خدا بدنده سمانه جون داستی شایدم به خاطر دندونه مارال منم هر از چند گاه این جوری میشه نگران نباش .راستی راه رفتنتم مبارک خوشگل خاله بوس بوس بوس
مامان احسان
19 تیر 91 15:45
سلام جیگر طلا نبینم بی حالیتو خاله امیدوارم همیشه تنت سالم و لبات خندون باشه راه رفتنت هم مبارکه گلم ایشالله همیشه گامهای بلند موفقیت رو برداری عزیزم
مامان کوروش
19 تیر 91 22:46
اخ عزیز دلم چرا تب کردی انشا... زود خوب میشی نانازم راه رفتنت هم مبارک عزیز دلم
نسترن(مامان نیروانا)
20 تیر 91 13:15
الهی من قربون شما بشم که اینقدر ملوسی...دلم برای روی ماهت یکذره شده بود عزیزم...افرین به پیشرفتت تو راه رفتن عزیزم...خدا کنه نیروانا هم زودتر راه بره.با وجود اینکه مدام زانو بند داره ولی بازم سر زاتوهاش قرمز میشه خیلی دوستون دارم سمانه جون و بردیا گلی
نسترن(مامان نیروانا)
26 تیر 91 11:43
عااااااشقتم من..
نسترن(مامان نیروانا)
26 تیر 91 11:46
عزیزم عکسای تولد گذاشتم
مهسا
26 تیر 91 16:46
وقت کردی به وبلاگ منم سر بزن
مامان ریحان عسلی
27 تیر 91 2:45
سلام چی بگم بازم همیشه به گردش و خوش گذرونی راه رفتنتم مبارک
تارا
29 تیر 91 13:08
همیشه به شادی ممنون از لطفتون نسبت به من آپم
مامان حنان
30 تیر 91 17:00
سلام عزیز خاله خدا بد نده انشاالله زود زود خوب خوب بشی تا مامان و ماها دلتنگت نباشیم خاله جون وراه رفتنت هم خیلی مبارکه با اون قدمای قشنگت بزرگ و بزرگ تر بشی و به موفقیت های بزرگ برسی عزیزم
مامان طاها
31 تیر 91 17:33
خدا بد نده دادشی گلم؟ آخه چرا تب کردی؟ عیبی نداره. ان شا الله که مربوط به دندونت باشه. مواظب خودت باش. به مامانتم بگو زودتر بیاد و از حالت ما رو هم با خبر کنه. راستی اولین قدمهات استوار و محکم باشه داداشیه نازنین.
وندا
1 مرداد 91 12:44
سلام نازی خدا حفظش کنه کوچولوتون رو
وندا
1 مرداد 91 12:45
خانومی من با سرچ اسم دکتر خاکبازان رسیدم اینجا از میلاد وقت گرفتم اسم این دکترو گفتند البته به اصرار همسرم که میلاد رو قبول داره وگرنه من شاید اونجا نرم.میخواستم بدونم دکتر خاکبازان چطوره اخلاقش کارش.وارد هست؟ راضی بودی؟ ممنون میشم جوابم رو بدی خانوم گل
مامان ریحان عسلی
2 مرداد 91 0:11
خصوصی
سپیده
10 مرداد 91 14:43
سلام. گل پسری تو مسابقه شرکت داده شد. بعد از اتمام مهلت تبلیغ کنید تا دوستان به شما رای دهند.
مامان مهسا
10 مرداد 91 17:39
فدای این گل پسر با اون موهای بورش...به وبلاگ تبسم هم سر بزنید
maman bahar
17 شهریور 91 23:00
بردیا عزیز خاله کلی دلم واست تنگ شده بود جوجو جونم چقدر بزرگ شدی عزیزم تو این دو ماه دوست دارم خاله جون