يكساله شدنت مبارك آنديا جونم
تولدت مبارک باشه نفس مامان
الهی مادر قربونت بره که یکساله شدی
فدای اون چشمای نازت
الهی باشم و خندهای شیرینت و خوشبختیت و ببینم
جان مادر تو برام یه دنیا شیرینی
عاشقتم نازنینم
عزیز مامان خیلی شرمندتم که نتونستم جشن برات بگیرم
اما خوب قول میدم یه جشن مفصل برات بگیرم
عزیز مامان کامل راه میری اونم از نوعی که از لحظه ای که بیدار میشی از توی همون تخت از حالت خوابیده بلند میشی سر پا یعنی اول نمیشینی آنی بلند میشی شروع میکنی به راه رفتن تا لحظه ای که دوباره بخوای بخوابی غیر از مواقع شیر خوردن تازه خیلی مواقع غذا خوردنتم حین راه رفتنه یعنی میای یه قاشق میخوری میری یه دور میزنی بعد قاشق بعد
هزار ماشالا به تو که اینقدر تو رفت و آمدی
رقصیدنتم از نوع فنریه یعنی مثل فنر بالا پایین میشی یعنی داری میرقصی
خداروشکر اگه سیر باشی و خوابت نیاد به من زیاد کار نداری برای خودت میچرخی و بازی میکنی البته در این حین هم سعی داری از الان زور کفتن و به داداش بردیا شروع کنی و حرف حرف تو باشه وگرنه گریه میکنی اگرم زورت بهش نرسه بخوای چیزی و ازش بگیری با دندونات به این موضوع اصرار میکنی اما با این حال داداش بردیا مهربونت هیچ اعتراضی نمیکنه و حتی اجازه نمیده منم دعوات کنم میخنده و میگه مامان دواش نکن خوب شد البته این جمله مامان دواش نکن و در روز زیاد از زبون داداش مهربونت میشنوم چون مواقعیکه هم میخوای به مامان زور بگی و حرفت و به کرسی بشونی اگه من اعتراض کنم داداش بازم به هوا خواهی شما در میاد و از من میخواد به حرفت گوش بدم
اینارو میگم که بدونی داداش بردیا از الان کلی مراقبته و با این سن کمش یه دنیا بخشندس که اگه دنیا رو بگردی به مهربونی داداش بردیا برادری پیدا نمیکنی جوریکه به خاطر این همه مهربونی خیلی مواقع اشک تو چشمام میاد و از خدا میخوام همیشه پشت و پناه هم باشین
تازه داداش بردیا به خاطر شما همیشه باید رو میز نقاشی بکشه یا اگه بخواد با چیزی بازی کنه که شما همش سعی در خراب کردنش داری باید بگرده یه جا بره که شما دستت بهش نرسه وگرنه همه چیدمان داداش و آنی به هم میریزی جتما هم اون چیزی که تو دست داداش بردیاس و شما میخوای حتی اگه مثل همون تو دستت باشه اما با همه اینها هیچ اعتراض یا تهاجمی از سمت داداش به شما نیست در حین اینکه داداش هنوز سه سالش نشده اما مثل یک برادر مهربون باهات کنار میاد
و تنها جمله اعتراض آمیزش اینه که مامان خوب آبجی و بخوابون که تو این فرصت داداش بتونه بازی بکنه که شما وقتی بیداری بهش اجازه نمیدی
میدونم گفتن این حرفا شاید مناسب این پست نباشه اما خوب منم همیشه فرصت این جور نوشتنارو ندارم اما امشب شد و برات گفتم