دیا اومد دیا اومد
جونم براتون بگم بچه های نازنینم تو این چند روز گذشته دو بار مسافرت رفتیم
یه بار به همراه بابا بهمن چهار روزه رفتیم شمال به سمت استان گیلان (گیسوم)پیش مامانی و بابایی
یه بار هم شش روزه به همراه بابا جونینا و خاندایی و خاله ساعدینا رفتیم استان مازندارن (متل قو)
کلی تفریح کردیم و بهمون خوش گذشت هر چند این مسافرت دومی جای بابا بهمن حسابی خالی بود
آقا بردیا هم تو این مسافرت دوم بود که تازه متوجهه شد شنا کردن و آب بازی تو دریا چه کیفی داره عزیزکم تا اونجا که دلت خواست آب بازی کردی و شن بازی
یکسره از ساحل شروع به دویدن تو دریا میکردی تا موج میومد برمیگشتی و میگفتی دیا اومد دیا اومد و کلی میخندیدی و شاد بودی وقتی هم با بقیه میرفتی تو آب عاشق این بودی که موج بیادو بپری بالا و کلی آب قورت بدی البته چندمین بارت بود که دریا رو میدیدی و آب بازی میکردی اما این بار با همیشه فرق داشت
آندیا جونم که دیگه کاملا" چار دست و پا میره و حسابی شیطنت میکنه یعنی تو سن هفت ماه و دو روزه دیگه کامل شروع کردی به چار دست و پا رفتن
خیلی خیلی زیاد مامانی هستی جوریکه اگه از پیشت بلند بشم یا کافیه من و ببینی اما تو بغلم نباشی گریه میکنی کامل برعکس داداش بردیا چون داداش بردیا بغل غریبه ها نمیرفت اما کافی بود کسی و بشناسه دیگه برای بغل رفتنش مشکلی نداشت و کنارش میموند تازه خیلی مواقع دیگران مخصوصا" خاله ساعده رو به من ترجیح میداد اما شما فقط مامان و میخوای و همش برای تو بغل بودنم بیقراری که مامان قربون این همه بیقراری هات بره
وووووووووووووووای مامان امان از کم خوابی هات آخه بزنم به تخته این همه انرزی و از کجا میاری کاملا" متعجبم از این همه کم خوابی
شبها که به زور و اون هم تو سکوت کامل باید بخوابی (برعکس چند ماه پیش که با دست و سوت و آواز میخوابوندیمت)صبحا هم کافیه کوچکترین صدایی بیاد آنی بیدار میشی و میشینی بیچاره بابا بهمن برای بیرون رفتن و آماده شدن باید کاملا" پاورچین پاورچین قدم برداره تازه بعضی اوقات بیدار میشی و مچش و میگیری که اون بیچاره هم باید مثل مجسمه خشکش بزنه تا دوباره شما بخوابی و فکر کنی توهمی بیش نبوده و همه خوابن و شما از چیزی جا نموندی
معمولا" بین یازده تا دوازده بیدار میشی و مامان و داداش بردیا بیچاره هم بیدار میکنی و این بیداری ادامه داره تا چهار و پنج که خیلی تلاش میکنی بازم بیدار بمونی اما واقعا" نمیشه چون یک ساعت قبل از خوابت بیقرار میشی و برای نخوابیدن مقاومت میکنی و این میشه که هم خودت هم مامان و خسته میکنی و این خوابیدن معمولا" بین بیست دقیقه تا چهل و پنج دقیقس تازه اونم با رعایت سکوت کامل اما خوب شما با این تایم سیر خواب میشی و بیدار میشی تا ساعت هشت ونه دوباره همین برنامه تکرار میشه و شما دوباره نیم ساعت میخوابی تا شب که به زور یک و دو میخوابی
بعضی از روزها هم یک بار بیشتر نمیخوابی اما مثلا" به جای نیم ساعت یک تا یک ساعت و نیم میخوابی معمولا" بچه ها از حموم میان تا یکی د و ساعت میخوابن اما شما دو سه ساعت بعدش میخوابی اونم یه ساعت یا شایدم کمتر در کل مامان بیچاره کشته مرده خواب طولانی شماست اما خوبشما با همین چرت های کوچیک برای خودت کلی سر حال میشی
ببین کارمون به کجا رسیده که داداش بردیا هم با این سن کمش متوجهه کم خوابی شما شده که هر بار از اتاق میام بیرون اولین سوالش اینه مامان خوابید؟
عاشق غذا خوردنی بر عکس داداش بردیا و تنها چیزی و دوست نداشتی و نخوردی فرنی و حریره بادومه که تا قاشق اول و میخوری قاشق دوم و دیگه دهنت و باز نمکنی و هی روت و برمیگردونی
اینا عکسهای مسافرت دومه که همش مال یکروزه چون همون روز دوربین پر شد و اینبار نتونستم دوربین و خالی کنم و ازتون خیلی عکس بندازم
اینجا تازه از خواب بیدار شده بودی و با دیدن دریا کلی ذوق کردی
همونجوری دویدی به سمت دریا و شروع کردی به بازی
یک بار تو دریا از روی این دلفین افتادی و از اون لحظه تا دو روز ترسیدی و اصلا" تو آب نمیرفتی با هزار و یک ترفند دوباره رفتی تو آب و با دریا آشتی کردی
کشته مرده این دست چپتم که بیشتر اوقات رو هوا بود
دست چپ رو
بازم دست چپ
دست چپ
این همون روزیه که پاتو تو دریا نمیزاشتی و همش با غوت لب ساحل میشستی
وای امان از این فیگور صورتت که هر وقت میری تو حس این ریختی میشی
بوسیدن امیر سالار
و گاز گرفتن اون که داره دندون در میاره
آبجی هم که همش دنبال یه چیزی میگرده بکنه تو دهنش
فدای اون مرواریدای نازت برم
میمیرم برای اینجور خندیدنت
عاشق این انگشت به دهن شدنتم
از بودن با علی کلی لذت میبری و خیلی دوسش داری