یه تشکر مادرانه
مامان فداتون بشه که بازم باید اول از بیقراریهاتون بگم
نمیدونم چرا اینجوریه تا قراره یه خورده خوب بشید یه مریضی جدید پیش میاد آندیا جونم که از وقتی اومده بیشتر دارو خورده تا شیر مادر الهی مادر برات بمیره که اینقدر از دارو خوردن بدت میاد و مجبوری همش دارو بخوری اونم تا نرفته پایین بالا میاری و تو دلت نگه نمیداری آخه داداش بردیا هر لحظه شمارو بوس میکنه اگر هر ویروسی داشته باشه فورا" سراغ شما هم میاد دلم هم نمیاد بهش بگم بوسش نکن هم اینکه حساس میشه هم داداش اونقدر کوچولو که هنوز متوجه نمیشه نباید صورتت و بوس کنه همش بهش میگم مامان دست آبجی و بوس کن که آقا پسر هم دستتو بوس میکنه هم صورتت و یعنی تحت هر شرایطی باید اون لپهای خوشگلت و ببوسه تازه هر چی که داداش میخوره اثراتش روی صورت شما هم هست چون هر لحظه بوست میکنه هر وقت هم میگم مامان به به خوردی اول صورتت و پاک کن بعد آبجی بوس کن بازم بیشتر اوقات یادش میره این یعنی چی یعنی اینکه هر کدومتون هر مریضی داشته باشید به همدیگه منتقلش میکنید البته ناگفته نمونه داداش بردیا عاشق آبجیشه هیچ وقت نشده که از مامان بخواد که پیش آبجی نباش بیا پیش من همیشه اجازه داده مامان اول برای آبجیش باشه بعد برای خودش
مامان قربون اون دل کوچیک و مهربونت بره بردیا جان
بخدا خودم هم بعضی اوقات تعجب میکنم که چجوری اینقدر میتونی درک کنی یا اینکه اینقدر دلنشین مامانت و با آبجیت تقسیم کردی سهمی که میباید همش مال خودت باشه خیلی مواقع از این همه محبتت دلم میگیره که خدایا چرا این کوچولوی نازنین اینقدر با گذشته
خیلی مواقع از چشمها و رفتارت میخونم که دلت میخواد مامان بغلت کنه و بهت توجه کنه اما به خاطر آبجی هیچی نمیگی و خودت و سرگرم میکنی یا وقتی موقع خواب آبجی داره شیر میخوره دوست داری من بغلت کنم و نمیتونم تو میای از پشت مامان وبغل میکنی و آروم آروم خوابت میبره من میمیرم برای همچین پسر و برادر مهربون و با شعوری که ندیدم و نشنیدم
شاید بعدها بگی این حرفها چیه که مامان میزنه یعنی مگه میشه بچه تو این سن این موضوعهارو تشخیص بده اما مادر من میگم تو تو این سن تشخیص میدادی باور کن هنوز ازت رفتاری ندیدم که تو دلم بگم خوب اینم هنوز بچس متوجه نمیشه یا اینکه خوب حسودی میکنه همیشه بیشتر از سنت محبت کردی و شرایط و خوب درک کردی
ممنونم مامان جان برای این همه صبوری و مردونگی و از خود گذشتگی ممنونم
میگی چرا الان میگم آخه خیلی وقته تو دلم مونده و وقت نمیکنم بیام اینجا ازت تشکر کنم و بگم که برات بمونه و یادم بمونه که چقدر با اون ذهن کوچولوت بزرگ میفهمی و چقدر باگذشتی
از لحظه ای که آبجی اومده تو خونمون ندیدم یک بار اذیتش کنی نشده یک بار اسباب بازیت و بهش ندی نشده یک بار مراقبش نباشی نشده یک بار ندید بگیریش نشده یک بار احساس کنم دلت میخواد آبجی نباشه نشده یک بار ...
میخوام بگم تو این شرایط سنگ تموم گذاشتی برام ازت ممنونم
عزیزای دل مامان از شمال که برگشتیم شب اول داداش خوب بود نمیدونم چرا فرداش تو خواب تب کرد و دو شب تبش تکرار شد و از فرداش بیرون روی گرفت هنوز خوب نشده بود که ابجی ام تب کرد اونم تب همراه با بیرون روی قبلش داداش و برده بودم دکتر دارو که بهش دادم بیرون رویش خوب شد برای شما دوزش و کمتر کردم البته با مشورت دکترتون ولی آندیا جونم خوب نشد تا اینکه دوباره بیرون روی داداش شروع شد تازه احساس کردم ممکنه عفونت باشه به همین خاطر آزمایش ازتون دکتر گرفت اما خدارو شکر عفونی نبود و یه هفته ای ختم به خیر شد و خوب شدید اما فقط خواستم بگم هر وقت بد حال میشید با هم بد حال میشید یا اینکه تو این دو سه ماهه چند بار مریض شدید و تب کردید
راستی بردیا جونم چند تا شعر یاد گرفتی
اول از همه شعر پروانه شایسته ...که عمه زهرا تو مسافرت یادش داد
دومیش خرگوشه من چه نازه ...که سحر تو مسافرت شمال یادت داد
سومیش شعر از پشت در صدا میاد... که مامان یادت داد
چهارمیش شعر آقا پلیسه... که فائزه یادت داد
پنجمیش شعر یه توپ دارم قلقلیه... که خاله ساعده یادت داد
بعدا" برات شعرهای کاملش و میزارم البته بگم همه رو دو بار برات خوندیم یاد گرفتی از دفعه سوم خودت هم همراهی میکردی
و در حال حاضر سه تا کلمس که وقتی میگی میخوام درسته قورتت بدم
آفجی (آبجی ) که وقتی میگی لبای همیشه خیست و غنچه میکنی و موقعیکه (ف) رومیگی یه خورده آب دهنتم بیرون میریزه
بیا جیییینا (بیا اینجا)
شیشدله (خوشگله )
مامان قربون اون حرف زدنت بره نفس مامان
اما دیگه همه کلمات و تا حدودی درست و کامل میگی
روز پنج ماهگی آندیا
داداش بردیا میخواست پسته بخوره آبجی گفت منم میخوام البته با ظرفش
اینجا دوست نداشت ازش عکس بندازم
اینم مثلا" اولین رنگ کردن یردیا به کمک عسل