مسافرت طولانی
مامان قربونتون بره که این همه اذیت شدین و روزهای سختی و پشت سر گذاشتین
خداروشکر تموم شد و زندگیمون به حالت عادی برگشت
اما خوب بعد از این همه خستگی و مریضی یه آب و هوایی تازه کردن واقعا" لازمه
از اونجا که بابایی هم برای تجدید آب و هوا یه خونه تو شمال گرفتن پس ما هم معطل نکردیم و برای تعطیلات خرداد راهی اونجا شدیم البته به همراه عمه نرگسینا
روزهای خوبی بود و هوا هم عالی بود البته عالی تر از اینجا
به همین دلیل سه هفته موندیم اما خوب بابا بهمن نمیتونست به خاطر کارش پیش ما بمونه به همین دلیل آخر هفته ها میومد پیشمون
ده روز اول عمه نرگس بود ده روز دوم هم عمه زهراینا اومدن پیشمون یعنی تنها نبودیم و خوش میگذشت
بردیای مامان تو این مدت هم از اونجا که من بعد از آبله مرغونت شروع کرده بودم شما رو از پوشک بگیرم تا غافل میشدیم حسابی سنگ تموم میذاشتی و همه جا رو مستفیظ میکردی االبته قبلا" هم همچین کاری و با فرشهای خودمون و مادر جون کرده بودی با اینکه بیشتر از بیست روز بود که شروع به اینکه عادت کنی کارت و تو دستشویی انجام بدی گذشته بود اما اصلا" همکاری نمیکردی و هر جا پیش میومد کارت و انجام میدادی
منم به گفته همه عقب نشینی نمیکردم و همچنان به کار هیجان انگیز شلوار شستن جنابعالی مشغول بودم و شما هم اصلا" نمیخواستی با این موضوع کنار بیای که بری دستشویی حتی هر وقت هم میخواستم ببرمت دستشویی با گریه و زاری و یا هزار جور کلک سوار کردن راضی میشدی که ج ی ش کنی پ ی پ ی که اصلا" فقط تو شلوارت راحت بودی وقتی هم که راضی میشدی باید دو ساعت آب بازی میکردی و کل هیکلت و دستشویی و خیس آب میکردی تا یک بار شلوارت و کثیف نکنی ما هم که مثلا" داشتیم روزهای استراحتمونو سپری میکردیم البته نا گفته نمونه همه برا ی کمک به من از هیچ کاری دریغ نمیکردن
الهی مامان قربون اون شیرینی زبونیهات بشه اینقدر درگیر بودم که نمیتونستم بیام برات از حرف زدنت بگم قبل از تولد دوسالگیت شروع به گفتن خیلی از کلمه ها کرده بودی حتی دو کلمه ای هم میگفتی موقع تولدت هم کلمه به کلمه حرفات و میچسبوندی به هم یا اینکه فقط میتونستی جمله های دو کلمه ای بگی اما تو این مسافرت حرف زدنت کامل شد و یه جمله کامل و تکرار میکردی حتی چند تا هم شعر یاد گرفتی یعنی حرف زدنت تو بیست و پنج ماهگی کامل شد
آندیا جونم شما تو این مسافرت کاملا" با مامان همکاری کردی و آروم بودی مخصوصا" ده روز اول مسافرت البته بیشتر اینجوری به نظر میومد چون تو اون مدت من فقط بهت شیر میدادم همه کارهات و فائزه انجام میداد حتی مواقعی هم که شما خواب بودی یا مامان پیشت بود فائزه مراقب بردیا بود البته وقتی مهسا هم اومد اونم کلی به مامان کمک کرد
وای امان از وقتهایی خوابت میومد و میخواستی بخوابی باید برات موزیک میزاشتیم و کلی سر و صدا میکردیم تا شما بخوابی هر وقت از اتاق صدای دست و آواز میومد همه میفهمیدن شما داری میخوابی و واقعا" میخوابیدی ها بر عکس همه که باید موقع خوابیدن آروم باشه شما با سر و صدا راحت میخوابیدی خوب اینم یه مدلشه دیگه مامان جان
قربونت برم که تا موج میومد میگفتی دریا اومد و فرار میکردی
یک عالمه کفش دوزک جمع کرده بودی اوایل میگفتی دودوش