نفسم بردیا
آخه مامان هر چقدر از گل پسرش تعریف کنه بازم کم گفته
الهی مامان فدای اون مهربونیهات و شیرین کاریهات بشه اگه بدونی تو این روزها چه لذتی به مامان میدی با کارها و رفتارت
هر لحظه به خاطر بودن و داشتنت خدارو شکر میکنم اگه بدونی وقتهایی که مامان حواسش نیست تو میای دستت و حلقه میکنی دور گردن مامان و من و غرق بوس و محبتت میکنی چه لذتی بهم میدی
یا اینکه همیشه حواست به این هست که عکس العمل مامان در مقابل کارهات چطوریه که اگر حس کنی مامان ناراحته یا دست از اون کار میکشی یا اینکه با بغل کردن و بوسیدنم بهم میگی که اشتباه کردی
یا هر لحظه ازت بخوام بیای تو بغلم امکان نداره خودت و با اشتیاق پرت نکنی تو بغلم
وای مامان جان میخوام بگم بودنت برام اینقدر قشنگ و دلپذیره که هیچ جوره نمیتونم توصیفش کنم هیچ جوره نمیتونم بگم زندگیم با خنده های تو صداهای تو رفتار تو و بودن تو چقدر زیبا شده
خیلی مواقع با خودم فکر میکنم مبادا اومدن آندیا به روح لطیف و مهربونت صدمه ایی بزنه یا اینکه مبادا با بودنش از تو غافل بشم و برات کم بزارم شبها وقتی میخوابی با بابا بهمن راجب این موضوع خیلی حرف میزنیم جفتمون به همدیگه هشدار میدیم که نکنه بردیامون از محبتمون کم ببینه یا به خاطر آبجیش از خیلی از محبتامون محروم بمونه
تازه شبها حتما" باید دستهات و دور گردن مامان حلقه کنی و بوسم کنی تا خوابت ببره یا حتی اگه بیدار بشی بابا بغلت کنه گریه میکنی و میگی مامان و تا من نیام دوباره نمیخوابی الهی من فدای تو بشم پسرم که اینقدر مامان عاشقته و کنارت غرق لذت میشه
اونقدر مهربونی که امکان نداره خوراکی یا غذا بخوری و به مامان و بقیه تعارف نکنی امکان نداره کسی و ناراحت کنی و با بوسیدنش از دلش در نیاری آخه من از خوبی هات چقدر بگم باور کن دوست دارم یه عالمه از عشقی که بهت دارم برات بگم اما حیف که نگارش احساسم ضعیفه اما اینو بدون حاضرم بمیرم اما نارحتیت و نبینم و به خاطر شاد بودنت از همه دنیام بگذرم
بردیای من همه وجودم مال توست شاد باش که با شادی تو من شادم