آخ جون آبجي آنديا به دنيا اومد
سلام سلام
ما اومدیم و گل پسرمون آبجی دار شده
خیلی هم خداروشکر از این موضوع خوشحاله همش به این فکر میکردم با دیدن آندیا پسر نازم چه عکس العملی نشون میده ولی از لحظه ای که اومدیم خونه بردیا از من و آبجیش استقبال گرمی کرد جوریکه بدون اینکه من ازش بخوام اولین بوسه از خواهرش و خودش با میل خودش روی لپهای نازنینش زد
الان هم کافیه گریه کنه یا صداش در بیاد فوری میدو سمتش و با اون زبون شیرینش میگه جان جان و فوری منو صدا میکنه (مامان مامان نینی) و به آندیا اشاره میکنه یا اینکه هر کس که میاد خونمون زودی میای و آبجیت و نشون میدی و کلی بوسش میکنی یعنی نی نی مال ماست البته هیچ کس به غیر از مامان نباید آبجی و بغل کنه مخصوصا" مهمونهامون زودی گریه میکنی یعنی نی نیمونو بدید باید حتما" بغل مامان باشه هر وقت هم که از خواب بیدار میشی اول سراغ آبجی و میگیری البته نمیتونی بگی آندیا هر وقت مامان میگه بگو آندیا میگی آنا یا اینکه بگو آبجی میگی آجی اما خودت دوست داری نی نی صداش بزنی
قربونت برم که اینقدر فهمیده و با شعوری چند روز اول نمیدونستی که نباید دست و پای آبجی و له نکنی هر وقت میخواستی بوسش کنی دستات و میزاشتی رو بدن آبجی و اما الان دیگه میدونی باید مراقب باشی و آبجی اوف میشه خیلی محتاط میای سمتش و نازش میکنی و بوسش میکنی
یا اینکه یکی دو شب اول موقع خواب باشیر دادن آبجی مشکل داشتی و گریه میکردی که تورو بغل کنم یا اینکه ازم میخواستی شیرش ندم اما الان با گذشت چند روز همچین بهش محبت میکنی که همین دیشب آبجی خواب بودی مامان شما رو بغل کرده بود که بخوابی اما تاآ بجی بیدار شد و شیر خواست منم مجبور شدم اونو بزارم بین خودمون اما شما مثل یه بردار مهربون و از خود گذشته هیچ ایرادی نگرفتی و هی مامان و نگاه کردی کاملا" معلوم بود دلت میخواد مامان شمارو بغل کنه اما به خاطر آبجی هیچی نگفتی الهی من فدای اون چشمهای نازت برم آبجی دیشب دو سه بار باعث شد من ازت دور بشم و تو نتونی بخوابی یا اینکه این چند روز کلی ازت فاصله گرفتم و تو یه مقدار بهنونه گیر شدی و بیشتر وقتت با مادر جون و بابا بهمنه یا اینکه پیش بابا میخوابی اما هیچ دلخوری تو چشمها و رفتارت نسبت به آبجی کوچولوت نمیبینم طوریکه خیلیها از این موضوع متعجبن و شما مهربونیت و بیشتر به رخ مامان میکشی
بردیا اگه بدونی بودنت و رفتارت و کارهات و مهربونیهات چقدر برام قشنگ و شیرینن مامان جان
اگه بدونی هر لحظه که بهت نگاه میکنم چقدر سیراب میشم از نعمتهای خدا و چقدر شاکرم به خاطر بودن و داشتنت اگه بدونی چقدر نفسهام به نفسهات بنده اگه بدونی یک ساعت که خونه نیستی چقدر خونمون ساکت و دلگیره چقدر بهونت و میگیرم و خودم و لعنت میکنم چرا گذاشتم بری
بردیای مامان تو بهترین و قشنگترین لحظه های زندگی و برام میسازی
راستی بگم آبجی آندیا روز هفتم بهمن ماه ساعت 4:10 دقیقه بعدالظهر به دنیا اومد و کاملا" دخترونه و ظریف با وزن 3.200 و قد 48 سانتیمتر یعنی از شما هم وزنی 500 گرم کمتر و هم قدی 5 سانتی متر کوتاهتر بود یادت باشه همیشه مراقبش باشی و شما بلوند بودی اما آندیا ظاهرا" مشگی تازه دیروزم ده روزه آبجی بود
اینم اولین عکس آندیا تو بیمارستان
گاهی اوقات گل دخترمون تیپ پسرونه میزنه آخه لباسهای داداشیش و میپوشه
بردیا و پسر عموی مهربونش علی
خیلی همدیگرو دوست دارید جوریکه از بچگی هر وقت علی و میبینی میدویی تو بغلش اونم برای شاد کردن تو هر کاری از دستش بر بیاد انجام میده اما تو تازگیها همش هر کاری میکنه جیغ میزنی