بردیابردیا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

دردونه های مامان

سلام پسرم مامان عاشقته

ما خوبیم

1391/7/11 23:53
نویسنده : مامان سمانه
5,732 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دردونه مامان

ایینقدر عاشقتم که نمیدونم چطوری برات بگم

اینقدر دیر به دیر میام که وقتی میخوام بنویسم نمیدونم از کجا بگم که چیزی جا نندازم اما بعدا" یادم می افته خیلی چیزها رو نگفتم و بعدش فرصت نمیکنم بنویسم تا اینکه یادم میره

بگم که دیگه سراغی از شیر مامان نمیگیری البته این موضوع سه هفته طول کشید بعد از اونم یک بار بیشتر بهونه نگرفتی که زود یادت رفت تازه وقتی هم اومدی سمت مامان با کلی خجالت و خودت و لوس کردن که انگار میدونستی نباید یه همچین د رخواستی بکنی اما به هر حال خیلی راحت تر از اونی بود که فکرش و میکردم البته به کمک مادر جون و بابا جون و خاله ساعده

از وقتی که دیگه شیر نمیخوری به بهونه بوسیدن مامان میای تو بغلم اگه بگم روزی هزار تا بوس از مامان میکنی دروغ نگفتم نمیدونی با این کار چه لذتی به من میدی اینقدر محکم و با محبت دستات و دور گردن مامان حلقه میکنی و بوسم میکنی که تو دنیا برام هیچ لذتی بالا تر از این نیست

به شیشه شیرت عادت کردی جوری که شبی چند بار بیدار میشی و میخوری دوباره میخوابی البته اوایل با چشم باز میخوردی و وقتی تموم میشد باید میومدی بغل مامان تا دوباره بخوابی اما الان با چشم بسته میخوری وقتی هم تموم میشه شیشه رو میندازی و میخوابی

البته همچنان از خوردن شیر خشک و شیر پاستوریزه فراری هستی البته دو شبه شیر خشکت و رقیق درست میکنم مقداری هم شیرینش میکنم میخوری اما تو روز تا رنگ سفیدش و میبینی اصلا"  شیشه رو سمت دهنت نمیبری امشب شب دوم که داریتو خواب شیر خشک میخوری خدا کنه عادت کنی و مامان و از این مشغله فکری شیر نخوردنت خلاص کنی

از حرف زدنم همچنان کلمات و فقط حرف اولش و میگی به مامان میگی ما به بابا میگی با و وقتی صدات میکنیم بردیا جواب میدی ب یعنی بله فقط به به و دد و نه و عمی یعنی عمه رو کامل میگی

بابا بهمن برات یه دوچرخه خریده دوسش داری و مدتی تا حدودی باهاش سرگرمی و هنوز فرصت نکردم با دوچرخه ازت عکس بندازم (مامان تنبل)

خدا رو شکر خیلی غذا خوردنت بهتر شده و موقعیکه بهت غذا میدم یه قاشق حتما" باید توی دست خودت باشه و  میوه دوست داریمخصوصا" هندونه و موز و چایی خوردن تو شیشه رو به کل فراموش کردی و تو شیشه برات ابمیوه میریزم میخوری و همچنان مامان برات غذا جدا میپزه 

عاشق راه رفتنی وقتی بیرون میریم امکان نداره دستت و بدی به کسی خودت باید راه بری

سعی میکنم از این به بعد زودتر بیام تا بتونم اتفاقات روزانه رو برات بنویسم نه اینکه اینقدر کلی برات بگم

بردیا و بابا جون

 بردیا و بابا جون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (19)

نرگس مامان طاها و تارا
11 مهر 91 8:00
خوبي مامان خانم؟چقدر دير مياي.مي خوايم از ني ني تو راهي برامون بگي.
مامان کوروش
11 مهر 91 8:41
ماشا... چه پسر خوش تیپ و خوشمزه ای عزیزم سعی کن شیرش رو شیرین نکنی چون دندونهای خوشگلش خراب می شه یا بعدش یک کم بهش اب بده
مامان مهبد كوچولو
11 مهر 91 8:48
سلام عزيزم . آفرين به بردياي خوب كه اينقدر شيطون و بلا و دوست داشتنيه .
مامان اوا
11 مهر 91 11:21
وااااااااااااااااي چه پسر خوشتيپي
خاله نفس
11 مهر 91 11:54
ووووووووووووووووی خدا جونم چه پسملی داریم ما هزارماشالا تیپشو ببین تو رو خدا/ بابا انقده با قلبِ من بازی نکن فسقلی/ آخر میام میخورمت خودمو تورو با هم راحت میکنمااااااااااااااااااااا از ما گفتن بود جگرطلای خوش تیپِ عسلِ خنده رویِ خوردنی وَ وَ وَ من رسما" عاشقتم
خاله نفس
11 مهر 91 11:56
راستی مامان بزرگِ تنبل بگو ببینم دخملیمون چطوره؟ اینبار که عکس بردیا رو با بابا گذاشتی ایشالا بزودی عکسِ دخملی رو با مامان بذاری مواظبه خودتون باشین و همچنان دعا واسه من یادت نره ها بگو شکلِ بردیا باشه هه هه
خاله نفس
12 مهر 91 8:30
سماااااااااااااااااااااااااااااااانه جونی من بابا بهمن رو خیلی هم خوب میشناسم عکسشونو روز تولد بردیا جونی اولین بار دیدم اما خودتو تا حالا ندیدم که حالا میرم توو پستهای قدیمی و 13 به در/ ببینم کشف میشی یا نه اما خدایی به مامانت بگو بیشتر مراقبِ همسرشون باشن ها از من گفتن بود
محبوب
12 مهر 91 10:01
بردیا جونم قبون اون قیافه مظلومت برم عشقم خیلی خوش تیپ و ناز افتادی عسلم سمانه جونم اون لپای بردیا رو از طرف من ببوس مسیحا هم از وقتی شیر نمیخوره یکسره بقل منه و منو میبوسه انگار این وقتا مامانا رو بو میکنن
فرزانه
14 مهر 91 21:24
وای سمانه جون چقدر عکساش نازن خیلی خوشگله آدم دلش براش ضعف میره





نظر لطفته فرزانه جون و ممنون از اینکه بهمون سر زدی
مامان احسان
15 مهر 91 15:44
سلام سمانه جان خوبید نی نی توی راهیت خوبه ماشالله بردیا مردی شده ها براش اسپند دود کن مواظب خودت باش
سپیده
15 مهر 91 18:26
سلام. وبلاگ "کودک من" پستی را به عنوان "شیرین ترین لحظه زندگی من" گذاشته. خوشحال می شم در صورت تمایل شما هم شرکت کنید. www.koodakeman91.niniweblog.com
فاطمه مامان امیرعلی
15 مهر 91 23:01
واااای که چقدر خوردنیه این بردیا. راستی چرا دیگه بهش شیرتو ندادی؟
نسترن(مامان نیروانا)
16 مهر 91 9:47
وای مــــردم! روزِ ناز کودک است روز سرمســـــتی و ساز کودک است کودک است آییــــنه ی دل را صفا کودک است محصـــولی از عشق ووفا روز کودک مبارک
مامان مهبد كوچولو
24 مهر 91 8:58
كجايييييد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان ریحان عسلی
25 مهر 91 16:22
سلام خوبی چه خبر ؟ از اسم خبری نیست نمیخوای رو نمایی کنی اسم گل دخترمونو ؟
نرگس مامان طاها و تارا
26 مهر 91 8:09
بيييييييييييييا ديگه
مامان ایلیا
1 آبان 91 11:33
ماشاالله چه پسر نازی دارین خدا زیر سایه پدر و مادر زنده نگه دارد براتون
مامی ندا
2 آبان 91 7:43
مامان کوروش
4 آبان 91 10:01
سمانه جون خوبی؟ نی نی هات خوبن ؟ خبری ازت نیست