واکسن شش ماهگی
امروز روز واکسن شش ماهگیت بود صبح با بابا بهمن رفتیم بهداشت سر خیابون اول قد و وزن شما رو گرفتن که
وزن 8600 قد72 شش ماهگی
وزن 6700 قد 69 چهار ماهگی
وزن 5400 قد64 دو ماهگی
وزن 3700 قد 53 بدو تولد
و بهمون گفتن آقا پسرتون باید از امروز غذای کمکیش شروع بشه
و قد و وزن خوبی داره بعد رفتیم اتاق واکسن وقتی بابا شلوار شما رو در آورد خندیدی ولی وقتی خانم دکتر واکسن شما رو زد گریه کردی الهی مامان فدات بشه که درد کشیدی و مامان کاری از دستش بر نمیومد بعد بابا ما رو رسوند خونه مادر جون تا بعد از ظهر حالت خوب بود البته مامان ظهر خوابید خاله ساعده مراقب شما بود که انگار تبت شروع میشه خاله بهت دارو داده و پاشویت کرده بود بمیرم برات حالت خیلی بد شد تبت خیلی زیاد بود اصلا"حال نداشتی سرت و از رو شونه هام برداری واکسن های قبلت اینجوری نبودی مادر جون و خاله کلی کمک مامان مراقب شما بودن حتی عمو داوود کلی برات دستمال خنک گذاشت
اون شب 3 تا 5 خوابیدی اونم با کلی دارو ولی همش تب داشتی و ناله میکردی مراقب بودم تبت بالا نره
فرداشم تا غروب حالت خوب نبود اما غروب دیگه بهتر شدی اما بی حال بودی عسل کلی باهات بازی کرد اونم سعی میکرد حالت و بهتر کنه
آخه همیشه براشون میخندیدی هیچ وقت همچین حالی نداشتی شب بهت کدو حلوایی دادم خوردی از فرنی بیشتر دوست داشتی شب هم تو بغل علی خوابت برد
آخه اول صبح که من خوابم میاد من و کجا آوردند
یه خورده بخوابم صبح که نذاشتن بخوابم تازه برام آمپولم زدن با همشون قهرم
مگه من پسر بدی بودم که برام آمپول زدید اونم 2 تا مامان ببین چقدر حالم بده و تب دارم آخه چطور دلت اومد بذاری برام آمپول بزنن مگه نمیگی خیلی دوسم داری