اولین عیدی
امروز عید غدیر بود عیدت مبارک پسرم و شما امروز اولین عیدی و از مامانی که سیده گرفتی ظهر خونه مامانی بودیم البته مامان جان چند روزی میشه که یه مقدار بی قرار شدی الکی نق میزنی حتی گاهی اوقات اصلا" رو زمین نمیمونی و میخوای که همش بغلت کنم یا باهات بازی کنم و چند شبه که نمیذاری مامان درست بخوابه همش تو خواب ناله میکنی و با گریه از خواب بیدار میشی و شیر میخوای یک ربع یه بار . شب قبل هم دیر خوابیدی وقتی هم خوابیدی همش گریه میکردی و شیر میخواستی ظهر هم که برای عید خونه مامانی بودیم هم بیقرار بودی (عمو داود و عمه اشرف) بابا بهمن هم اونجا بودن اونها هم هر کاری کردن که بخندی بازم نق میزدی بگو آقا پسرمون خوابش میاد آخه خواستیم بریم اونجا شما بیدار شدی ولی دوست داشتی بخوابی مامانم مجبور شد بیاد خونه که پسرمون تو آرامش بخوابه و همینم شد تا اومدیم خونه شما شیر خوردی خوابیدی مامانم به کاراش رسید بابابهمن غروب اومد و رفتیم بیرون هوا سرد بود ولی خوب بود برات یه پیشبند خریدم آخه قراره به زودی شما غذا خور ّّّبشید