بردیابردیا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

دردونه های مامان

سلام پسرم مامان عاشقته

نفسهای مامان سمانه

1392/8/15 23:57
نویسنده : مامان سمانه
4,762 بازدید
اشتراک گذاری

لازم به ذکر است اگه یه خورده درهمه مرورگرم خرابه و به زور این پست و نوشتم  تازه دو بار نوشتم و همش پرید اون موقع فقط دود از کلم بلند نشد البته شایدم بلند شد و من ندیدم

گل دختر نه ماهه من 

آقا پسرم اینجا برای اولین بار که با هدست موزیک گوش میده براش خیلی جالب بود و کلی رفت تو حس 

 

بله آندیا جونم زیادی هوله هم دلش میخواد زودی راه بره چون نسبت به قبل خیلی بیشتر و طولانی تر روی پاهای خودش می ایسته هم زودی حرف بزنه الان دیگه خیلی راحت با صداش اعتراض میکنه بهمون یا اینکه صدا میکنه یا حتی عصبانی میشه تازشم همیشه در حال آواز خوندنه ّّّب ب ب ب یا نه نه نه یا بی بی بی خلاصه خوانندهای برای خودش کافیه یه چیزی بخواد و بهش ندیم یا گریه میکنه یا اینکه صداش و دو رگه میکنه و تند تند غر میزنه تازگیها هم وقتی میخواد خودش و لوس کنه گردنش و کج میکنه و میخنده مامان قربونش بره که روز به روز بلا تر میشه و دلبری میکنه 

بردیا جونم که که مامان فداش بشه که اینقدر دل مهربونی داره گل پسرم از دست آبجیش هیچ وقت نمیتونه یه بازی درست و حسابی بکنه چون آبجیش همیشه منتظر بردیا به چیزی دست بزنه آنی بره سراغش و ازش بگیره تازه دخترمون یه پا قلدره برای خودش و همیشه زورش به داداشش میرسه چون داداشی همیش در مقابلش کوتا میاد و اون و همبازی خودش و اسباب بازیهاش میکنه اما خوب وقتهایی هم هست که پسرمون مریض و بی حوصلس یا اینکه خوابش میاد و یه مقدار خارج از کنترل میشه مخصوصا" تو این یه هفته گذشته یه جوری صدای مامان و در میاره یا اینکه دلش میخواد مامان بدو دنبالش و باهاش بازی کنه البته اون فکر میکنه بازی و من کلی حرص میخورم 

یا تی وی و خاموش میکنه البته مواقعیکه کارتن نیست و مامان بیچاره یه ربع از دست کارتن های آقا بردیا خلاص میشه و میخواد فیلم ببینه یا اینکه آبجی  بغل میکنه و آویزونش میشه وقتی هم میگم برو تو اتاق بیرون نیا هی میاد بیرون و من خودم و به اون راه میزنم میاد جلو و یه لبخند موزیانه رو لباشه و میگه مامان من اومدما من اومدم بیرون که باز من بدوم دنبالش و اون بخنده 

عزیز مامان از بی حوصلگی اینجوری بازی میکنه و خودش و سرگرم میکنه

بعضی اوقات به آندیا به خاطر بردیا تشر میزنم (میخوام پسرم فکر نکنه همیشه اونه که توبیخ میشه و اندیا نه که مبادا روش حساس بشه و حسودی کنه ) با این حال آنی میگه مامان اففجی و دعوا نکن مامان ب ی ش و ر بیا آففففجی آففجی بیا پیش من 

تازگیها هم دو تا کلمه یاد گرفته و یکسره تکرار میکنه البته قبلا" نمیدونست بده اما الان مطمئنم میدونه چون فهمیده حرف بدیه و هر موقع میخواد لجبازی کنه تکرارش میکنه 

خیلی وقتها هم که از دستش عصبانیم میاد میگه مامان سمانه با من حرف نمیزنی من پسر بدیم من بی ادبم

اینم شده کار و باره ما تو این روزا دنبال بازی با پسرک 

وقتیم کارخطرناکی میکنه میگم مامان نکن میوفتی میگه نه مامان حواسمه (حواسم هست)

همیشه به قاشق اشتباهی میگی قشقاب(بشقاب)

وقتی هم میخوای به چیزی اصرار کنی به جای تر خدا میگی مامان به خدا 

مامان قربون اون ادبت و اجازه گرفتنات بشه هر کاری که از کسی یا مامان بخوای میگی مامان میشه آب بدی مامان میشه اینو بردارم مامان میشه کمکم کنی مامان میشه اینو بگیریمامان میشه بیای مامان میشه...

البته اینا که گفتم مال این یه هفتس که یه سر ماخوردگی کوچولو داره و هی سرفه میکنه میخوام بگم گل پسرم تو شرایط عادی این همه شیطون نیست اینا یه نوع از بهونه گیریهاشه 

 

دخترم از بغل مامانش جدا نمیشد 

بردیا جون خودش مهندسی کرده و این سازه عظیم و ساخته حالا هم فیگور گرفته و از مامانش خواسته ازش عکس بندازه فدای تو که اینقدر مامان اینجور مواقع ازت عکس انداخته و شما عادت کردی و مواقعیکه هم من یادم میره شما یادآوری برای عکس میکنی  

 

الهی من بمیرم که فعلا" سهمت از غذا اینجوریه

این همون فیگور معروفه بردیاس

 قربونت که برای اولین بار به راحتی گوشت خوردی و مامان  شاد کردی 

 

نوش جونت  

آندیا همچنان با اون تیکه سرگرمه 

مامان کشته مردته 

آخرین روز با این موهای بلند بابا بردت سلمونی و یه مدل خیلی بد موهات و کوتاه کرد دفعه بد خودم میبرمت  

  تو حس موزیک

 هر چی صداش میکردم اشاره میکردم متوجهه نمیشد زیادی تو حس بود 

 

برخلاف همیشه که تو مهمونی وسط بودی و میرقصیدی اینبار اجازه نمیدادی مامان از جاش تکون بخوره اینجا هم تا من بلند شدم شروع کردی به گریه خواستی بغلت کنم البته با اجازه آندیا خانم که ایشون بغل بابا بهمن بودن و شما جاش و گرفتی در کل مامان سمانه تو این روزا فقط داره بچه داری میکنه و همه کارهای شخصیم به کل تعطیل شده 

فدای سر جفتتون شما صحیح وسالم و شاد باشید من تا آخر عمر در خدمتتون هستم 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامی کوروش
15 آبان 92 8:34
در گل پسر بودن اقا بردیا که شکی نیست . اخ اینا زود فحش یاد می گیرن !!! حالا بیا بهشون دو خط شعر یاد بده می کشنت رسمـــــــــــا . سمانه جون تشریف بیار خصوصی
مامان احسان
15 آبان 92 9:04
ای جون دلم که شما دوتا اینقدر ناناسید
مامی آنا
20 آبان 92 4:30
عزیزم چه با نمک.چقدر فاصله سنی این دوتا فرشته ناز کمه.خدا براتون نگهشون داره
خاله ساعده
26 آبان 92 1:27
عزیز های دل خاله خیلی شیرین شدین درسته مامان سمانه کمی اذیت می شه آخه شما هنوز نمی دونید که مامانتون هم سوگلی خونواده بوده و هست اخه باباجون هنوز فکر می کنه مامانتون همون پرنسس کوچولوشه ولی خداییش مامان سمانه همه جوره مواظب شماست از پس همه چیز به خوبی بر اومده "
فاطمه
26 آبان 92 11:31
عزیییییییییییییییییزم ماشالا هر دوتاش جیگر و نازن.خدا حفظشون کنه براتون سمانه جون. همیشه به شادی.
مامان بهار
18 آذر 92 0:21
سماااااااااااااااااااااانه دوسشون دارم خیلی این دوتا وروجک رو گااااااااااااااااااااااااااززززززززززززززززززززززززززززز
مامان عرشیا
30 آذر 92 17:34
دو قدم مانده به رقصیدن برف یک نفس مانده به سرما و به یخ چشم در چشم زمستانی دگر تحفه ای یافت نکردم که کنم هدیه تان یک سبد عاطفه دارم همه تقدیم شما یلداتان مبارک