خبر مهم (بابای پوشک)
بردیای مامان دقیقا" تو سن دو سال و نه ماهگی به بعد دیگه اصلا"پوشک نشد
این یعنی بزرگترین پروژه بردیا تموم شد
پروژهای که هفت هشت ماه ادامه داشت
البته من زود شروع کردم و دو ماه اول سفت و سخت گرفتم و دوباره یه دو ماهی مداوم پوشکت کردم و دوباره به این فکر کردم قبل از یه سال و نیمه شدنت این پروژه رو زمین بزاریم که گل پسر همکاری نکرد و دوباره پوشک شد بماند که تو این حین از خونه خودمون گرفته تا خونه مادر جون و مامانی رو هم بی نصیب نذاشت و همه رو مستفیظ کرد
اما تو این دو سه ماه گذشته جسته گریخته پوشک شد تا این ماه آخر که فقط شبها پوشک میشد اما الان یه مدتیه که دیگه شب و روز و بیرون و مهمونی نداره گل پسرم دیگه احتیاجی به پوشک نداره
و اینکه جالب تر از همه که باعث شد بیام آنی این شادی و به یادگار بزارم اینه که الان تو خواب گریه کردی و من مثل همیشه احساس کردم دوست داری ماساژت بدم اما بلند شدی نشستی و خودت و سفت گرفتی احساس کردم عزیز مامان جیش داره که بله بغلت کردم دیدم حسابی به دستشویی احتیاج داشتی و چقدر بعد از این همه سختی یه همچین لحظه ای دلنشین بود (البته برای مادرایی که مثل من مشغله تقریبا" یه سالشون بوده ) گفتم که بهم نخندین ازش دلنشین یاد میکنم
به هر حال تموم شد عزیز دردونم
اما باور کن جدای این موضوع بابا بهمنم از خریدن دو سایز پوشک راحت شده و فعلا" فقط برای آبجی آندیا پوشک میگیریم
مرسی پسر مامان
راستی عکس بالا هم عکس ده ماهگیته از الانت دم دستم عکس نبود که اینو گذاشتم