30 ماهگی بردیا و محرم 92

 مادر به فدای شما دو تا که شدید همه زندگی مامان سمانه 

شدید همه لحظه هام و شیرینی زندگیم 

بعضی اوقات خسته میشم و کم میارم اما خیلی زود تو دلم یه عالم به خودم بد و بیراه میگم و از خدا طلب بخشش میکنم حتی برای یک لحظه خستگی و کم حوصلگی که چرا اینقدر بی طاقت و ناشکرم

خدای خوبم ممنونم بابت این همه لطف و محبت که به من داری و ممنون و شکر گذارم بابت این فرشته های آسمونیت که به من بخشیدی 

بردیا جونم عزیز مامان روز به روز فهمیده تر و باهوش تر و البته شیطون تر میشی و من لحظه به لحظه از دیدنت قتد توی دلم آب میشه و عاشقترت میشم 

30 ماهه مامان دیگه کاملا" مستقل شده و دیگه پوشک نمیشه که این خودش یه پروسه چند ماهه بود و خدار وشکر تموم شد و یه موفقیت خیلی بزرگ برای من و تو بود و مثل یه بلبل خوش صدا برامون صحبت میکنی و من غرق خوشی و لذت میکنی تو کلماتت به جای ق میگی ا و به جای ر میگی ی

وگرنه همه کلمات و درست ادا میکنی

یه عالمه شعر بلدی بیشتر از 10 تا

عاشق کارتون دورا هستی به طوریکه یه صبح تا شب نگاه کنی بازم میگی مامان دورا بزار

سیب و ماست و بادوم هندی و نودل خیلی دوست داری

تازگیها هم یه خورده ترس و شناختی و بعضی و اوقات تو تاریکی میپرسی مامان سویپر (شخصیت ناخوشایند کارتون دورا) الان میاد

آندیا جونم که هزار ماشالا یه خانم به تمام معنا شده و یه خورده کمتر مامان و اذیت میکنه  

بیشتر روزها خوب غذا میخوری و بعضی اوقات کم 

خیلی طولانی تر از قبل روی پاهات می ایستی شاید به نیم دقیقه بکشه این زمان 

دیگه تو حموم خیلی خوب آب بازی میکنی و دلت نمیخواد تو بغل باشی و کلی ذوق میکنی و حموم و دوست داری و وقتی مامان موهات و میشورم اصلا" گریه نمیکنی و بر عکس بردیا که همچنان با گریه موهاش و میشورم 

یه جورایی حرف میزنی البته به زبون خودت اما خیلی خوب منظورت و میرسونی 

و یه نکته خیلی جالب اینه که تا حالا نشده از بغل مامان دلت بخواد بری بغل کس دیگه ای مگر اینکه مطمئن باشی قرار بری دد یا وقتی مامان کنارته برای کس دیگه ای گریه کنی اما در مورد بابا جون اینجوری نیستی و از بغل من برای بابا جون گریه میکنی به طوریکه اگه بابا جون باشه تو بغل اونی و کنارش آرومی الا اگر شیر بخوای وگرنه همش بغل بابا جونی که این برام خیلی شیرینه چون منم عاسق بابا جونم و یه دنیا برام عزیزه و تو هم بغل بابا جون همین حس آرامش و امنیتی که من دارم و داری 

 مامان عاشق خندیدنته

 همون فیگور معروف دکتر بردیا

الهی بمیرم که خیلی دوست داری کنا ر و بغل آبجی باشی که اونم همش اینجوری ازت استقبال میکنه 

همیشه صورت و موهای داداش و چنگ میندازی اما پسرم فقط میخنده و هیچی نمیگه 

 ساعت بابا خوشمزس مگه چیه

بزار به کارم برسم مامان 

فدای تو که همش آب دهنت آویزونه 

اینجا بردیا از مامان سمانه قهر کرده و اومده تو تراس گریه میکنه بابا هم سعی میکنه از دلش در بیاره 

فدای اون نگاه دلنشین و شیرینت 

همیشه به مامان پیشنهاد میدی ازت عکس بندازم و تو بیای تو دوربین ببینی  

ملوسی به خدا 

همیشه هر وقت میریم پارک اونقدری که با وسایل ورزشی پارک بازی میکنی سوار تاپ و سرسره نمیشی  

شبهای محرم و اینجا داری بادکنک بازی میکنی و کلی لذت بردی

آرشام (همسایمون) با این مثلا" هد بند اومد خونمون تو هم دلت خواست داشته باشی و منم چیزی پیدا نکردم و دستمال سرت و بستم و کلی خوشت اومد و تا آخر شب نذاشتی از سرت باز کنم 

اینم نتیجه بیرون رفتن ما با کالسکه و حتما" شما باید هل بدی  

فقط من باید کالسکه آبجی و هل بدم