آندیا جونم بخواب
اگه بگم تا حالا تو زندگیم بچه کم خواب تر از آندیا نه دیدم و نه شنیدم
دروغ نگفتم
آخه عزیز مامان چرا اینقدر با خوابیدن مشکل داری
چرا اصلا" به خودت و مامان استراحت نمیدی
همش نمیشه که بیدار باشی و دلت بخواد مامان فقط کنار تو باشه
یه چند روزی هم هست که هزار ماشالا به کمک مبل و میز و صندلی روی پاهات بلند میشی درست تو سن هفت ماه و دو روزگی تونستی رو پاهات وایسی
دیگه حسابش و بکن همش باید چشمم بهت باشه مبادا بیفتی
تازه یه جورایی هم به داداش بردیا زور میگی یعنی هر چیزی که دست داداش بردیا باشه میخوای حتی اگه خودت کلی اسباب بازی داشته باشی اونی که دست داداش بردیاس و باید بگیری
تو خونه هم برای خودت همه جا چار دست و پا میچرخی و سرک میکشی هر چیزی هم که رو زمین باشه حتی خیلی کوچک برمیداری و میزاری تو دهنت
عاشق هندونه هستی موز هم خیلی دوست داری
هر وقت بابا زنگ خونه رو میزنه شما متوجه میشی و چار دست و پا میری به سمت در خونه و منتظر بابا تا بیاد بغلت کنه حتی بهش امون نمیدی کفشاش و در بیاره اون لحظه تنها لحظه ای هست که نمیای بغل مامان و دوست داری بابا بهمن ببرتت بیرون
الهی مامان فدای این آقا پسر خوشگل و خوردنی بره که روزی هزار بار به خاطر بودن و داشتنت خدار و شکر میکنم و بهش گوشزد میکنم که بردیا بهترین و فهمیده ترین پسر دنیاس که فقط خدا به من داده
خیلی آبجی آندیا رو دوست داری و با وجود سن کمت خیلی مراقبش هستی
مواقعیکه آبجی و میبرم تو اتاق بخوابونم کاملا" متوجه میشی نباید سر و صدا کنی یا بیای تو اتاق
وقتی هم میام بیرون اولین سوالی که میکنی اینه که آبجی خوابید
بعضی اوقات هم داری کارتون میبینی حواست نیست که مامان کجا هستم تا میای میبینی دارم آبجی و میخوابونم دستت و رو بینیت میزاری و آروم از اتاق میری بیرون
اون لحظس که میمیرم برات
هر چیزی که آبجی بخواد و امکان نداره بهش ندی حتی اگر خودت باهاش سرگرم باشی
سراسر لذت میشم وقتیکه صبح به صبح البته ظهر که از خواب بیدار میشید تا نیم ساعت رو تخت بهم لبخند میزنید و با هم بازی میکنید و از بیدار شدن همدیگه شاد میشید
راستی یه روز که بابا بهمن از در اومد آبجی بغل کرد شما سرگرم کارتون دیدن بودید بابا شمارو بغل نکرد زودی اومدی جلو گفتی بابا منو دوست نداری مامان بمیره که ما فکر میکنیم شما حواست نیست و کاملا" برعکس متوجه همه چی میشی و صدات در نمیاد از اون شب به بعد بابا وقتی میاد اول شمارو بوس میکنه تا مبادا دل کوچیکت بشکنه
کاملا حرف میزنی و هر چیزی که ما بگیم تکرار میکنی
کشته مرده جینا (اینجا ) جونا (اونجا ) گفتنتم
همچنان بد غذا و کم غذا هستی که شده بزرگترین دغدغه مامان در مورد شما
من فدای این فیگورت برم که داری میرقصی
پسرم وقتی روسری میپوشه از هر دختری تو دل برو تر میشه
اولین بار به آندیا شیشه دادم خیلی راحت و خوشگل خورد برعکس داداشش
شیطون بلا فرار میکردی و نمیزاشتی مامان زیپ لباست و ببندم