پسر گلم دختر نازم
عزیزای مامان بالاخره روزهای ما هم آروم شد
گوش شیطون کر از مریضی و بیقراری خبری نیست و دو تا دسته گل خندون داریم
دوتا قند و نبات که با شیطونیهاشون تمام وقتم و پر میکنن و من و غرق لذت مادر بودن
پسر گلم با کتاباش و نگاه کردن به کارتن(پرشین تون) و بازی با اسباب بازیهاش (ماشین و تفنگ ) خودش و سرگرم میکنه
جوریکه هر روز از سبد اسباب بازیهاش فقط تفنگهاش و جمع میکنه و میاره و کلی مامان و میکشه و مامان بردیا رو میکشه بیشتر اوقاتم غش میکنه یعنی من مردم
یا یکسره با ماشیناش تو خونه ماشین بازی میکنه (کاملا" بازیهای پسرونه برخلاف رفتارش)
تو خونمون دیگه جرات نداریم کوچکترین چیزی و برای همدیگه پرت کنیم یا بندازیم مثل دستمال کاغذی (برای پاک کردن بالا آوردنهای آبجی ) چون به آقا پسرمون گفتیم پرت کردن بده و برعکس اونم از این کار کلی لذت میبره و کافیه یه جا ما سهل انگاری کنیم و یادمون بره فوری آقا پسر تذکر میدن و ما هم کلی از رفتار کاملا" زشت و دور از ادبمون شرمنده میشیم و باید اظهار پشیمونی کنیم وگرنه آقا بردیا هم راحت میتونه هر چیزی و پرت کنه و هی بخنده هر وقت ازش بخوام چیزی و بده اول با خنده میگه پت کنم میگم نه میگه پت کنم دو ساعت توضیح میدم بده و اون همچنان لبخنده شیطنت بار میزنه و برای پرت کردن مشتاقه
دختر نازمم با آویزون بودن به مامان و فقط مامان و خواستن خودش و سرگرم میکنه
آندیا نفسم دیگه کاملا" مامان و میشناسی و بغل کسی به غیر از مامان نمیری و کنار هیچ کس نمیمونی
دیگه تو خونمون جدای صدای خنده بردیا صدای خنده آندیا هم هست با خودش حرف میزنه و آواز میخونه بیشتر اوقاتم گریه میکنه که مامان نرو اصلا" نرو فقط پیش من باش و منو بغل کن
دخترم کلی تو پنج ماهگی پیشرفت داشتی
کاملا" رو دست و پاهات می ایستی به صورتیکه میخوای چار دست و پا بری
از نشستنتم که با تکیه به دستهات خودت میشینی
یه خورده هم سینه خیز میری یعنی به هر چیزی که بخوای خودت و کشان کشان یا غلتان غلتان میرسونی با غلت خوردن همه جای خونه دور میزنی و هرچیزی که پیدا کنی فوری میبری سمت دهنت و میخوری
از بالا آوردنات که شدید بود خیلی کم شده
از گریه و بیقراری های شبانت دیگه خبری نیست هر چند از چهار ماهگی به بعد خوب شدی و آرومتر شدی
همچنان دلت نمیخواد پستونک بخوری
یکی دوبار بهت فرنی دادم و یه خورده از غذای خودمون چون هر وقت ما چیزی میخوریم یا غذایی میبینی خیلی به سمتش هجوم میبری (شکموی مامان ) مخصوصا" هندونه اگرم بهت ندیم گریه میکنی البته فرنی و با اشتها نمیخوری
تو خواب با توجه به سنت زیادی غلت میخوری جوریکه خیلی از شبا نه میتونم به سمت راست بچرخم نه به سمت چپ حس میکنم تو از یک طرف داداش بردیا هم از یک طرف دیگه چسبیدیت بهم و نمیتونم تکون بخورم اینی که میگم یکی از لذت بخش ترین لحظه ها برای من مادره
الهی مامان فدات بشه که خودت کوچیکی نمیتونی آبجی و تو بغلت نگه داری
فدای اون موهای نازت که پریشونشون کردی
محو تماشای کارتن
دخترم تا این حد فعلا" میشینه
بهش میگم بردیا مامان منو نگاه کن
بهش میگم بخند
بهش میگم بردیا مامان دهنت و ببند عکس بندازم
عزیز دلم خودش درست کرد و گفت مامان عکس
بردیا پنج ماهه
آندیا پنج ماهه